سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

آخرین نظرات
پیوندها

۴۱ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

شاخصه های مومن واقعی

بخشی از آیات قرآن کریم به بیان ثواب و عقابیست که در قیامت نصیب انسانها می شود. به آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وعده بهشت و نعمتهای بهشتی داده شد و کسانی را که به آیات الهی و دعوت فرستادگان او پشت کرده و به گناه و معصیت خو کردند از جهنم و عذابهای آن برحذر داشت.


میزان جزا و پاداش اعمال

در این مقاله به این موضوع می پردازیم که میزان جزا و پاداش اعمال چقدر خواهد بود؟ به عبارت دیگر گنهکار را چه میزان عذاب می کنند و اهل طاعت و بندگی را تا چه حد پاداش می دهند؟

 

در قیامت عذاب به میزان گناه است

از آیات سوره نبأ به دست می آید که هر گناهی تنها یک عذاب خواهد داشت؛ به اصطلاح یکی در برابر یکی. خداوند متعال در بیان مجازات تبهکاران می فرماید:

«لَّا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَ لَا شَرَابًا * إِلَّا حَمِیمًا وَ غَسَّاقًا * جَزَاءً وِفَاقًا * إِنهَُّمْ کَانُواْ لَا یَرْجُونَ حِسَابًا * وَ کَذَّبُواْ بَِایَاتِنَا کِذَّابًا»؛ (24-28/نبأ): دوزخیان در جهنم نه هوای خنکى مى‏چشند و نه آشامیدنى باب طبعی؛ مگر آب جوشان و چرکاب و خونابه‏اى از بدن دوزخیان‏ و این جزایی است که با اعمالشان وفق دارد (بیشتر نیست)؛ زیرا اینها کسانی بودند که به روز حساب امیدى (باوری) نداشتند و آیات ما را به شدت و با همه وجود انکار مى‏کردند.

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر این بخش می فرماید: « "جَزاءً وِفاقاً" دلالت دارد بر مطابقت کامل بین جزا و عمل، پس انسان با عمل خود نمى‏جوید مگر جزایى را که مو به مو مطابق آن باشد.» (المیزان20/273)

 

دو نکته مهم

در مورد این اصل ممکن است سوالهایی پیش بیاید که ما در اینجا دو نکته ذکر می کنیم تا پیشاپیش، جواب آنها را داده باشیم.

نکته اول: برخی کارهای نامشروع در نظر ما یک گناه است اما در حقیقت و در واقع با این کار دو گناه صورت گرفته است از این رو دو تا هم جزا و عذاب خواهد داشت. مانند این نمونه:

«یَانِسَاءَ النَّبىِ‏ِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینْ‏ِ وَ کاَنَ ذَالِکَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرًا»(30/احزاب)؛ اى همسران پیامبر! هر کس از شما کار بسیار زشت آشکارى مرتکب شود عذاب براى او دو چندان خواهد شد، و این کار برای خدا آسان است‏.

علت این عذاب دو برابر، دو گناهه بودن معصیت های آشکاری است که همسر پیغمبر صلی الله علیه و آله مرتکب می شود: یک گناه همان فعل حرامی است که انجام می دهد و گناه دوم، لطمه زدن به آبرو و حیثیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. (ر.ک تفسیر نمونه17/283) بنابراین عذابشان دو چندان است.

نکته دوم: این جزای موافق هم بعد از این است که آن گناه با شوینده هایی که خدا قرار داده است پاک نشود و با داروهایی که او مقرر کرده درمان نشود. این پاک کننده ها و داروهای درمانگر عبارتند از: توبه، عمل صالح، رنج دنیوی، سختی جان کندن، فشار قبر، عذاب برزخ، شفاعت(انبیا و اولیا ع علما و شهدا و صلحا و ...) ، دعای گذشتگان و آیندگان و ...

در نهایت اگر شدت و عمق گناه به حدی بود که هیچکدام از این امور نتوانست در آن کارگر بیفتد نوبت به سوزاندن زخم می رسد که فرمودند: «آخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ»؛ آخرین دارو و راه درمان سوزاندن است.(نهج البلاغه، خطبه 168)

در هر صورت، این یک قانون الهی است که فرمود: «مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلاَّ مِثْلَها»؛ آنان که به صحنه قیامت و حساب، کار بد بیاورند، جز به مانند آن مجازات نبینند. (160/انعام)

حضرت سجاد علیه السلام مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود

اما ثواب حداقل ده برابر است

بارش رحمت

در همان آیه 160/انعام آمده است: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها»؛ هر کس که کار نیکی به صحنه حساب بیاورد ده برابر به او پاداش خواهند داد؛ یعنی ده ثواب در مقابل یک عمل صالح به او می دهند.

اگر هم گفتیم «حداقل» با در نظر گرفتن آیاتی بود که به زودی ذکر خواهیم کرد.

نکته مهم : این ثواب به شرط بقاء عمل در نامه اعمال است زیرا اعمال صالح ممکن است در اثر برخی گناهان دچار آسیب شده و همه یا بخشی از آنها نابود شود از این رو فرمود: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ»؛ هر کس حسنه ای را بیاورد ده برابر پاداش به او می دهیم.

 

سخنی تکان دهنده از امام سجاد علیه السلام

حضرت مرتب می فرمود: «وَیْلٌ لِمَنْ غَلَبَتْ آحَادُهُ أَعْشَارَهُ»؛ وای بر کسی که جمع کیفرهای تک تک او از ده تا ده تا ثوابی که به او می دهند بیشتر شود.(معانی الاخبار/248)

 

بلکه بیش از ده برابر

خداوند متعال در آیه 89 نمل و نیز 84 قصص می فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها»؛ هر کس عمل صالحی بیاورد پاداشی بهتر نصیب او می شود. همانطور که ملاحظه می شود این خیریت در تعداد خاصی منحصر نشده است و می تواند شامل بیش از ده برابر هم بشود.

 

بلکه هر چه بخواهد

خداوند متعال می فرماید: «وَ الَّذِى جَاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ  أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ * لهَُم مَّا یَشَاءُونَ عِندَ رَبهِِّمْ  ذَالِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ»؛ و آنکه سخن راست و درست آورد و کسانى که آن را باور کردند، اینانند که پرهیزکارانند. براى آنان هر چه بخواهند نزد پروردگارشان فراهم است. این است پاداش نیکوکاران. (33-34/زمر)

اگر شدت و عمق گناه به حدی بود که هیچکدام از این امور نتوانست در آن کارگر بیفتد نوبت به سوزاندن زخم می رسد که فرمودند: «آخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیُّ»؛ آخرین دارو و راه درمان سوزاندن است

عجیب ترین وعده خدا به مؤمنین

بهترین اعمال

علامه طباطبایی(ره) در تفسیر آیه 38 سوره مبارکه نور « لِیَجْزِیهَُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُواْ وَ یَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ  وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیرِْ حِسَابٍ» اینگونه می نویسد: معنى جمله " لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا" این است که خداى تعالى به ایشان در مقابل هر عمل صالحى که در هر باب کرده‏اند پاداش بهترین عمل در آن باب را مى‏دهد و برگشت این حرف به این مى‏شود که خدا در اعمال صالح ایشان خرده‏گیرى نمى‏کند، تا باعث نقص عمل و انحطاط ارزش آن شود، در نتیجه عمل حسن ایشان احسن مى‏شود.

کلمه فضل در جمله " وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ" به معناى عطاء است، و این خود نص در این است که خداى تعالى از فضل خودش آن قدر مى‏دهد که بیش از اعمال صالح آنها می شود. از این آیه روشن‏تر آیه 35 سوره ق است که مى‏فرماید:" لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ" هر چه بخواهند و تصور کنند ما به ایشان می دهیم و نزد ما پاداشهایی دارند فراتر از تصورشان.

و این پاداش زیادى غیر از پاداش اعمال است و از آن عالى‏تر و عظیم‏تر است؛ چون چیزى نیست که خواسته انسان به آن تعلق گیرد و یا با سعى و کوشش به دستش آورد و این عجیب‏ترین وعده‏اى است که خدا به مؤمنین داده و ایشان را به آن بشارت مى‏دهد. ( ر.ک: المیزان ‏15/179-180)

 

گریزی به یک روایت

اکنون معنای این روایت قدری برای ما روشن می شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ لِعَلِیٍّ وَ شِیعَتِهِ مِنَ اللَّهِ مَکَاناً یَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ‏»؛ به حقیقت که برای علی (علیه السلام) و شیعیان او در نزد خداوند متعال جایگاهی است که اولین و آخرین (تمام) مخلوقات حسرت آن را می خورند.(إرشاد القلوب ج‏2 ص292)

بر گرفته از تبیان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۳۸
آشنا

وهابیت
مقدمه

علمای وهابی معتقدند که نشر اعتقادات ابن تیمیه در قرن هفتم هجری و جهت گیری جدیدی که وی در کلام اسلامی ارائه نمود ،اسلام را در مسیر توحید ناب قرار داد،چرا که معتقدند  مسلمانان بعد از دوره صحابه و تابعین به مرور مشرک شده و برخی از افراد، علی الخصوص ابن تیمیه راه درست توحید و مبارزه با شرک و بدعتها را پیش پای تمدن اسلامی گذارد!  لذا پیروان او در صدد برآمدند تا موقعیت او را در نفوس و اذهان بزرگ جلوه دهند و  او را در اختلاف مذاهب و کلام و فقه و تفسیر و حدیث متخصص معرفی  کنند،لذا به وی لقب شیخ الاسلام داده اند تا  وانمود کنند  که مانند آن در تاریخ اسلام دیده نشده !

این در حالیست که گذری اجمالی بر اوضاع واحوال جامعه اسلامی از قرن پنجم تا هفتم هجری گویای  شرایطی است که ظهور تفکرات ابن تیمیه نه تنها به بهبود شرایط به نفع مسلمین نیانجامید ،بلکه طرح افکار وی صفحه ای جدید از خیانت را رقم زد که خسارت های آن به امت اسلامی جبران ناپذیر است.اینک با مروری کوتاه در شرایط و اوضاع تاریخی  آن روز خدمت یا خیانت ابن تیمیه به جامعه اسلامی را بررسی می کنیم.

در طول سلطه مغولان،فرستادگان سلاطین دیگر همواره می کوشیدند با جلب نظر مغولان و همدستی با آنان،امت اسلامی را از هر سو تارو مار کنند ،افزون بر اینکه مادر هلاکو و سردار بزرگش در شامات مسیحی بوده و کینه زیادی را از مسلمانان به دل داشتند

ابن تیمیه ،و فراموشی سنتها درگرداب بدعت ها  :

پیشرفت اسلام در اروپا و شکست اندلس برای غرب صلیبی بسیار سخت و ناگوار بود،و آنان را به فکر اندیشه و انتقام واداشت. در سالهای پایانی قرن پنجم،پاپ رم با فرمان حمله به فلسطین صد هزار تن از نیروهای صلیبی را از اروپا گسیل داشت تا قدس را قتلگاه مسلمانان سازند و به دنبال آن جنگهای معروف صلیبی که حدود 200 سال (489-690 ق) به طول انجامید ملیونها کشته و زخمی بر جای گذاشت. در همان زمانی که مصر و شام درگیر جنگهای معروف صلیبی بودند،امت اسلامی با طوفانی مهیب تر و مخرب تر ،یعنی حمله مغولان مواجه گردید که آثار ارزشمند اسلامی را نابود یا غارت نمودند. پنجاه سال پس از آن (656ق) هلاکو نواده چنگیز،  پایتخت امت اسلامی (بغداد) را به خاک و خون کشید و طومار خلافت عباسی را در هم پیچید و سپس بر سر حلب و موصل همان بلایی را آورد که بر سر بغداد آورده بود.ابن اثیر مورخ مشهور اهل سنت می نویسد:«مصائب وارد شده بر مسلمین از سوی مغول آنچنان سهمگین است که مرا یارای نوشتن آنها نیست،و ای کاش مادر من را نمی زائید»1

در طول سلطه مغولان،فرستادگان سلاطین دیگر همواره می کوشیدند با جلب نظر مغولان و همدستی با آنان،امت اسلامی را از هر سو تارو مار کنند ،افزون بر اینکه مادر هلاکو و سردار بزرگش در شامات مسیحی بوده و کینه زیادی را از مسلمانان به دل داشتند.

همچنین اباقاخان(663-680 ق) فرزند هلاکو با دختر امپراطور روم شرقی ازدواج کرد و با پاپ و سلاطین فرانسه و انگلیس بر علیه مسلمین همدست شده و به مصر و شام لشکر کشیدند. از همه بدتر (ارغون) ، نوادة هلاکوخان مغول، سلطنت می‌کرد. ادوارد دوم، پادشاه انگلیس، در نامه‌ای به الجاتیو از او خواست که تمام سعی و کوشش خود را برای ریشه‌کن‌کردن پیروان منفور پیغمبر اسلام به کار برد!  و او نیز  یهودیان و مسیحیان را برای پستهای اجرایی بر مسلمانان ترجیح می داد و به عنوان مثال سعد الدوله را که یک یهودی بود به منصب وزارت خود برگزید. این انتصاب به هیچ وجه مورد پسند علما مسلمان قرار نگرفت وی به وسوسه وزیر یهودیش سعد الدوله ابهری در اندیشه تسخیر مکه و تبدیل آن به بت خانه افتاد و مقدمات این دسیسه را نیز فراهم ساخت که خوشبختانه با مرگ ارغون و قتل سعد الدوله آن فتنه بزرگ عملی نشد2

در چنین زمان حساسی که کشورهای اسلامی در تب و تاب این درگیریها و ویرانگری ها می سوخت و مسلمانان از هر سو مورد حمله ناجوانمردانه قرار گرفته بودند،ابن تیمیه موسس اندیشه های وهابیت دست به نشر افکار خود زد و شکافی تازه در امت اسلامی به وجود آورد.

وهابیت

وی در شهر حرّان که در گذشته شهری باشکوه بود و امروزه از شهرهای ویران ترکیه است به دنیا آمد،  که ابن تیمیه خود بارها در تصانیفش این شهر را مرکز صابئه و بت پرستان و فلاسفه خوانده است .

او در خانه ای پرورش یافت که اعضای آن بیش از یک قرن پرچمدار مذهب حنبلی بودند3

ابن کثیر گوید: در این سال در حالیکه ابن تیمیه بیش از شش سال نداشت، مردم حران از جمله پدر او ، که از علمای بزرگ شهر(شیخ البلد) بود از ترس حمله مغول شهر را ترک کردند و شهاب الدین عبدالحلیم پدر ابن تیمیه به همراه خانواده روانه دمشق شد .شهاب الدین (پدر ابن تیمیه) در شهر دمشق رئیس دارالحدیث السکریه و در جامع این شهر صاحب کرسی شد و روزهای جمعه در آنجا سخنرانی می‌کرد. 4

در سال 682هـ ق بامرگ پدر ، تقی الدین ابن تیمیه در دارالحدیث السکریه به تدریس پرداخت (683 هـ ق ) 5در این سال در جمعه 10 صفر در جامع اموی دمشق پس از نماز به منبر رفت.

از چهارشنبه 17 شعبان این سال بعد از وفات زین الدین ابن المنجّا به جای او که شیخ الحنابله بود، متصدی تدریس مدرسه  «الحنبلیه » دمشق شد) تا سال 698 هجرى در شام بسان یک روحانى حنبلى میزیست، و تا آن سال از او لغزشى مشاهده نشد 6

698 هـ‌.ق در بین نماز ظهر و عصر در پاسخ سؤالات کلامی که از او کرده بودند کتاب : العقیدة الحمویه الکبری را نوشت ، با حمله‌ای که در این کتاب به عقاید اشعری کرد جنجال بزرگی برانگیخت، ابن‌تیمیه را به محضر قاضی احضار کردند و او در مجلس قاضی حاضر نشد. از جمله عقاید او جهت دار بودن خداوند بود و اینکه خداوند قابل اشاره حسی و در آسمان استوی  و از آن به بعد، یعنى وقتى رساله‏اى به نام‏«الرسالة الحمویة‏»نوشت، آثار انحراف در او ظاهر گردید، وى این رساله را در پاسخ پرسش مردم‏«حماة‏» 7 که یکى از شهرهاى سوریه است، نوشت و آشکارا براى خدا«جهت‏»و«سمت‏»قائل شد و تلویحا او را جسم دانست.

شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی قرن هفتم سبب شد ابن تیمیه عقائد و جهت گیریهای کلامی خویش را به جامعه القا کند و به عنوان موسس و پایه گذار تفکر وهابیت معرفی شود

تندخو بود و در بحث گاه بسیار تند می شد و به مخاطب اهانت می کرد  8  البته این تند خویی در آثار او و پیروانش بسیار مشهود است.

وی به گفته بسیاری از محققان از جمله«عمر عبد السلام» از پژوهشگران معاصر،مردی جسور،گستاخ و لجوج بود و می کوشید که پندارها و ادعاهای خود رابا صراحت و سماجت هر چه تمام تر به پیروان خود القاء کند9

وی در سال 704 هـ.ق به مسجد نارنج ( یا مسجد تاریخ) در جوار مصلای شهر دمشق رفت و سنگی را که می‌گفتند : اثر پای حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر آن هست و مردم به آن تبرک می‌جستند شکست و گفت تبرک و بوسیدن آن جایز نیست ،10.

در اینجا هم با مظاهر اسلامی به مبارزه برخاسته و با آثار نبوی مخالفت می کند کاری بی سابقه در جهان اسلام ، بعدها وهابیان راهش را ادامه دادند و هر تذلل و فرو تنی را عبادت پنداشتند و چون عبادت تنها مخصوص خداست (توحید عبادی) دست به تکفیر و مشرک خواندن مسلمانان زدند که این خود نشانه ای از جمود و سطحی نگری آنهاست و عبادت در اصل خضوعی با اعتقاد به الوهیت شخص مقابل است و اگر هر خضوعی عبادت به حساب آید و با توحید در عبادت منافات داشته باشد چرا خدا در قرآن امر به خضوع در برابر پدر و مادر و یا خضوع ملائکه در مقابل آدم(علیه السلام) می کند .

 

چکیده:

شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی قرن هفتم سبب شد ابن تیمیه عقائد و جهت گیریهای کلامی خویش را به جامعه القا کند و به عنوان موسس و پایه گذار تفکر وهابیت معرفی شود.

 

پی نوشتها

1-   الکامل فی التاریخ ج 12 ص358

2-    برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب (وهابیت،مبانی فکری و کارنامه عملی)

3-   تذکرة الحفاظ ج 4 ص 1496 ، الوافی بالوفیات ج 7 ص 15 ، شذرات الذهب ج 6 ص 80 ،

4-   البدایه و النهایه ج13-ص255

5-   البدایه و النهایه ج13-303

6-    البدایه و النهایه ج13- ص344

7-   شهر حماة در 150 کیلومتری سوریه واقع است

8-    ( ابن حجر ج1 ص 163

9-   مخالفه الوهابیه القرآن و السنه-تالیف عمد عبدالسلام –ص722

10- دائرةالمعارف ج3/ص 173


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۳۱
آشنا

عذاب


تناسب عذاب های اخروی با اعمال دنیوی از مسائلی است که همواره مورد پرسش است. این تناسب از دو نظر مورد سؤال قرار گرفته است: یکی، از حیث کمیت و مدت زمان آن که افعال دنیوی، که از نظر زمانی محدودند، چگونه عذاب نامحدود دارند؟ دوم، از حیث کیفیت و شدت آنها که چرا لذایذ گناهان دنیوی بسیار حقیرتر از دردهای عذاب های اخروی است؟


آیا عذاب آخرت با گناهان کوچک دنیا تناسبی دارد؟

برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید انواع رابطه بین جرم و مجازات را بررسی کنیم تا معلوم شود که آیا اصلا در این جا سخن از "تناسب" داشتن یا نداشتن مطرح می شد یا مسأله از این هم بالاتر است و بحث بر سر "عینیت" بین جرم و مجازات است؟

توضیح مطلب، به قلم استاد مطهری چنین است:

مجازات بر سه گونه است: الف) مجازات قرار دادی که در مسائل اجتماعی مطرح است.

                                   ب ) مجازاتی که با جرم رابطه طبیعی و تکوینی دارد.

                                   ج ) مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست.

مورد اول، همان مقررات جزائی است که در جوامع انسانی وضع می شود. فایده ی این گونه مجازات ها دو چیز است: یکی جلوگیری از تکرار جرم به وسیله خود مجرم یا دیگران، از طریق رعبی که کیفر دادن ایجاد می کند، و دیگر تسلی خاطر ستمدیده، و این در مواردی است که جرم از نوع تجاوز به دیگران باشد. این گونه مجازات ها در جهان آخرت معقول نیست، زیرا در آن جا نه جلوگیری از تکرار جرم مطرح است و نه تسلای خاطر. عدم امکان تکرار شدن جرم که واضح است، در بسیاری موارد، کسانی که مورد ستم واقع شده اند اولیاء امر هستند که همواره بخشش را بر انتقام ترجیح می دادند.

رابطه عمل و جزا در آخرت، نه قراردادی است، و نه علت و معلولی، بلکه عینیت و اتحاد مطرح است، یعنی آنچه در آخرت به عنوان کیفر یا پاداش داده می شود، تجسم اعمال خود فرد است

مورد دوم، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند و نتیجه طبیعی جرم هستند که این ها را مکافات عمل "یا اثر وضعی گناه" می نامند. مثلا شراب خواری، عوارض سوئی در بدن می گذارد یا خوردن سم، موجب مرگ می شود. در این موارد، سخن از تناسب میان جرم و کیفر بی معنی است و هیچ کسی نمی گوید "این کسی که سم خورده، فقط چند دقیقه مرتکب جرم شده است. پس چرا باید به کیفر مرگ مبتلا شود؟"

اما رابطه مجازات های جهان دیگر، از این هم قوی تر و شدیدتر است، یعنی رابطه عمل و جزا در آخرت، نه قراردادی است، و نه علت و معلولی، بلکه عینیت و اتحاد مطرح است، یعنی آنچه در آخرت به عنوان کیفر یا پاداش داده می شود، تجسم اعمال خود فرد است.

در قرآن کریم بارها تأکید شده است که مردم در قیامت، خود عمل را می بینند، نه حتی نتیجه ی آن را مثلا می فرماید:

"یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء توّد لوانّ بینها و بینه امداً بعیداً" (آل عمران / 30)روزی که هر کسی هر کار نیک و هر کار بدی که انجام داده، حاضر ببیند و آرزو کند که کاش بین او و آن کار بد فاصله دوری بود.

"و وجدوا ما عملوا حاضرا و لایظلم ربک احداً" (کهف / 49) و آنچه را انجام دادند، حاضر یابند و پروردگارت به کسی ستم نکند یا حتی در مورد پاره ای از گناهان، باطن و حقیقت اخروی آن نیز دقیقا مشخص شده است، مثلا این که خوردن مال یتیم، خوردن آتش است:

"الذین یا کلون اموال التیامی ظلما اینا یا کلون فی بطونهم ناراً" (نساء /10) آنان که از روی ستم اموال یتیمان را می خورند، قطعا که در شکم هایشان آتشی را می بلعند.

رعایت تناسب، بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است و البته در این گونه کیفرها، قانون گذار باید متناسب بودن کیفر یا جرم را در نظر بگیرد، اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد و یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد، یعنی در حقیقت خود عمل است، مجالی برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست

پس مجازات آخرت تجسم یافتن عمل است نعیم و عذاب آن جا  همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود، تجسم و تمثل پیدا می کند. تلاوت قرآن صورتی زیبا می شود و در کنار انسان قرار می گیرد، غیبت و رنجانیدن مردم به صورت سگان جهنم در می آید. به عبارت دیگر، اعمال ما صورت ملکی دارد که فانی و موقت است و آن همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر می شود و صورتی و وجهه ای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما، هرگز فانی نمی شود و از توابع و لوازم و فرزندان جدا نشدنی است. اعمال ما از وجهه ی ملکوتی ه چهره عینی باقی است و روزی، ما به آن اعمال خواهیم رسید و آن ها را با همان وجهه و چهره مشاهده خواهیم کرد، اگر زیبا و لذت بخش است، نعیم ما خواهد بود و اگر زشت و کریه است، آتش و جهنم ما خواهد بود.

 

خلاصه سخن ...

رعایت تناسب، بحثی است که در مورد کیفرهای اجتماعی و قراردادی قابل طرح است و البته در این گونه کیفرها، قانون گذار باید متناسب بودن کیفر یا جرم را در نظر بگیرد، اما در کیفرهایی که رابطه تکوینی با عمل دارد و یعنی معلول واقعی و اثر حقیقی کردار است یا کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد، یعنی در حقیقت خود عمل است، مجالی برای بحث تناسب داشتن و نداشتن نیست.                                               

برگرفته از تبیان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۶
آشنا
علی اللهی

در طول تاریخ انسان با فرقه هایی مواجه می شود که مخالفینشان آن ها را غُلات (جمع غالی به معنی غلو کننده) می نامند. این ها  کسانی هستند که درباره ی حضرت علی (علیه السلام) و یا دیگر شخصیت های مهم دچار غلو شده اند.

شناخت و تشخیص غلات در تاریخ، یکی از دشوارترین و پیچیده ترین کارهای مورخان بوده است که احیاناً در این زمینه دچار اشتباهات فراوانی نیز شده اند. دلیلش این است که هیچ شخصی یا گروهی، عنوان غلات را برای خود نمی پذیرد و هیچکس عقیده خود را غلو آمیز نمی داند. علاوه براین غلات همواره اندیشه های خود را تا حد امکان به صورت سرّی نگه می داشتند که خود این امر هم عامل دیگری برای عدم امکان تحقیق دقیق در مورد آن ها می شد.

 همچنین باید گفت: امروز آشکار شده است، بسیاری از اسم هایی که از آنها تحت عنوان رهبرای غلات یاد می شود، اصلاً وجود خارجی نداشته اند و عمدتاً دشمنان شیعه برای محکوم کردن شیعه و اتهام غلو زدن به تشیع این شخصیت ها را ساخته و پرداخته اند. اما به هر حال، کسانی بوده اند که حضرت علی (علیه السلام) یا دیگران را تا حد خدایی بالا می بردند. چنین کسانی هنوز هم وجود دارند. علی اللهی ها نیز از همین گروه ها هستند.

از مهم ترین جماعت های این گروه در عصر حاضر، کسانی هستند که در سوریه به علویون معروفند. آن ها ظاهراً معتقدند که خدا یک بار در قالب مسیح (ع) و بار دیگر در قالب علی (علیه السلام) حلول کرده است و دیگر بار در قالب مهدی (عج) ظهور خواهد کرد.

شیعه کسانی هستند که قائل به امامت حضرت علی (ع) و جانشینی او پس از پیامبر اکرم (ص) می باشند. حال چگونه می توان وضع کسانی را که قائل به الوهیت حضرت علی (ع) (نه امامت وی) هستند، افراط در تشیع نامید؟ در واقع اینها عملاً با این اعتقادشان، سه اصل از اصول عقاید شیعه ،یعنی توحید، نبوت، و امامت را انکار می کنند

از مهم ترین خصوصیات مشترک غلات این است که به ظاهر شریعت وقعی نمی نهند، قائل به تناسخ هستند، و همچنین معتقدند که خدا در روح شخص مورد نظرشان حلول می کند و با او متحد می شود.

بسیاری از نویسندگان در مورد این گروه از غلات دچار اشتباه شده و آنها را فرقه ای از تشیع معرفی کرده اند و گفته اند: "غلات، کسانی هستند که در تشیع افراط کرده اند." اگر چه این تعبیر افراط در تشیع تعبیر صحیحی نیست، اما چند تفاوت بارز هست که بر اساس آنها به هیچ وجه نمی توان غلات را فرقه ای از شیعه دانست:

1- شیعه کسانی هستند که قائل به امامت حضرت علی(علیه السلام) و جانشینی او پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می باشند. حال چگونه می توان وضع کسانی را که قائل به الوهیت حضرت علی (علیه السلام) (نه امامت وی) هستند، افراط در تشیع نامید؟ در واقع اینها عملاً با این اعتقادشان، سه اصل از اصول عقاید شیعه ،یعنی توحید، نبوت، و امامت را انکار می کنند.

2- شیعه پیرو تعالیم اسلام و تعالیم ائمه معصوم (علیهم السلام)  است، در حالی که غلات بسیاری از تعالیم ائمه (علیهم السلام) به ویژه در مورد توحید را زیر پا گذاشته اند.

3- از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) احادیث فراوانی در مذمت غلو کنندگان و جهنمی بودن آنان ذکر شده است، به طوری که دشمن اهل بیت و غلو کننده در حق اهل بیت را مثل هم دانسته اند و مسلم است که کسی که با دشمن اهل بیت هم رتبه است، نمی تواند شیعه باشد.

 

                             

                                       بخش اعتقادات تبیان 


منابع:

1- علامه سید مرتضی عسگری، عبدالله بن سبا

2- علی مهدولوی ، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، ج1، 78-66

3- عبد الرحمن بدوی، ترجمه حسین صابری، تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ج2، ص71-47

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۵
آشنا

از آیات قرآن فهمیده می شود که نه تنها انسان و حیوانات محشور می شوند. (انعام/ 38 – تکویر/5) بلکه آسمان ها و زمین و آفتاب و ماه و ستارگان و بت ها و حتی طلا و نقره ای که اندوخته شده و در راه خدا مصرف نشده است، همه محشور خواهند شد و با آن طلا و نقره پیشانی و پهلوی صاحبانشان داغ می شود. آیات و روایات در این باره بسیار و از حد شمار بیرون است. اما اینکه آیا حشر حیوانات شبیه حشر انسان است و آنها نیز اعمالشان حاضر می شود و برطبق آن پاداش و یا کیفر می بینند؟


علامه طباطبائی در پاسخ می گوید: بله و اساساً مضای حشر همین است. (1) اما علت و ملاک حشر را چنین توضیح می دهد:

"حشر جنبدگان نتیجه ی این است که آن ها نیز امت هایی مثل بشر هستند که خلقشان هدفی داشته که همان بازگشت و معاد است و در تأئید سخن خویش به کلام خداوند اشاره می کند: ما فرطنا فی الکتاب من شیء (انعام/38) چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم. مقتضای حق بودن کتاب خدا این است که اختلافات موجود بین جنبندگان و پرندگان و ... لغو و باطل نبوده بلکه در نهایت مؤثر باشد، به طوری که قبل از رسیدن به هدف و مقصد و در میانه راه نابود نگردد. و گرنه اختلاف مزبور باطل خواهد بود.

به این ترتیب نتیجه می گیریم که حیوانات نیز همچون بشر بین خویش دارای انواعی هستند و همسان با بشر به سوی پروردگار خویش رجوع می کنند و در نزد وی حضور و اجتماع (حشر می یابند).

به این ترتیب نتیجه می گیریم که حیوانات نیز همچون بشر بین خویش دارای انواعی هستند و همسان با بشر به سوی پروردگار خویش رجوع می کنند و در نزد وی حضور و اجتماع (حشر می یابند). براساس آیه 99-93 سوره مریم هر یک از موجودات برحسب ذات خویش عبودیت و سلوک الهی خاصی دارد که بدان وسیله به پروردگار خویش تقرب می جوید. (2)

با تدبر در آیات مختلفی همانند آیات 22و25 سوره سجده و 55آل عمران روشن می شود که مهم ترین ملاک حشر مساله خصومت در بین موجودات و احقاق حق است .... مؤید این معنا آیه "ولو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابة ولکن یؤخّرهم الی اجل مسمی" (نحل/61) و اگر خداوند مردم را به سزای ستمشان مؤاخذه می کرد جنبنده ای برروی زمین باقی نمی گذاشت لیکن آنان را تا وقتی معین به تأخیر انداخت.

این آیه اشاره به این مطلب دارد که اگر ظلم مردم مستوجب مؤاخده الهی است تنها به خاطر ظلم بودن آن است، نه به خاطر صدورش از مردم. بنابراین هر جنبنده ظالمی چه انسان و چه حیوان باید مؤاخذه شود. از سوی دیگر باید گفت لازمه ی انتقام از حیوانات در روز قیامت این نیست که حیوانات در شعور و اراده با انسان مساوی بوده و در عین بی زبانی همه ی آن مدارج کمال را، که انسان در نفسانیات و در عین بی زبانی همه ی آن مدارج کمال را، که انسان در نفسانیات و روحیات سیر می کند، آن ها نیز سیر می کنند، زیرا شریک بودن حیوانات با انسان در مساله ی مؤاخذه و حساب و اجر، مستلزم تساوی در همه جهات وجودی آنها نیست. زیرا خود انسانها نیز از جهت دقت و سختگیری در حساب، با هم برابر نیستند، عاقل و سفید و رشید و مستضعف، یک جور حساب پس نمی دهند.

علاوه براین خداوند به پاره ای از هوشیاری حیوانات اشاره کرده که دست کم از فهم و هوش انسانهای متوسط الحال ندارد، مانند داستانی از مورچه و سلیمان (نمل/18) یا جریان هدهد (نمل/22) ندارد. (3)

 

پی نوشت ها:

1- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص 108- 107

2- علامه طباطبائی، انسان از آغاز تا انجام، ص209 – 208

3- علامه طباطبائی، ترجمه تفسیر المیزان، ج7، ص 110- 108

 

     بر گرفته از تبیان                                    

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۲۲
آشنا
خداوند متعال در آیات الهی شخصیت‌های مثبت و منفی زیادی را معرفی کرده است و برای اینکه شناخت کامل و جامعی نسبت به این شخصیت‌ها پیدا کنیم خداوند متعال در جای جای قرآن سخنرانی‌هایی را از آن‌ها بیان کرده است که ما با توجه به حرف‌ها و سخنانشان بتوانیم شخصیت آن‌ها را بهتر بشناسیم چرا که فرمود : (تا مرد سخن نکفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد )


شیطان

حال با توجه به این جنبه شناختی ، یکی از شخصیت‌هایی که در قرآن کریم بسیار از او نام ‌برده است شیطان است که در جای جای قرآن از او سخن به میان آمده و درباره او صحبت شده است اما خود شیطان نیز در همین قرآن بارها لب به سخن باز کرده و سخنرانی‌های مختلفی را در سکانس‌های مختلف و در مواقع و مکان‌های متفاوت بیان کرده است که با توجه به مقدمه فوق صحبت‌ها و سخنرانی‌های شیطان می‌تواند راه خوبی برای آگاه شدن ما از شخصیت او و پی بردن به اهداف شوم او باشد .

در این نوشتار به سکانس‌های مختلفی از سخنرانی‌های شیطان که در مواقع مختلف ایراد کرده است پرداخته می‌شود:

 

سکانس اول: بیان فضائل خود در پیشگاه خداوند

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه‌السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد و گفت:

(قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‌ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ )

فرمود: «چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گِل آفریدی.» (1)

اولین سکانس از سخنرانی شیطان بعد از خلقت آدم علیه‌السلام و دستور خداوند به ملائکه الهی بر سجده به او بود که شیطان در اینجا طاقت نیاورد و لب به سخن گشود و در یک سخنرانی کوتاه مخالفت خود را با خداوند اعلام کرد و در این سکانس فضائلی را که برای خود قائل بود برشمرد

و در جای دیگر به بیان دیگر این طور گفت که :

(وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِیسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِینًا :و (به یاد آر) هنگامی که به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند، جز ابلیس که گفت: آیا سجده کنم بر کسی که او را از گل آفریدی؟)(2)

 

شیطان
سکانس دوم: سخنرانی شیطان در پیشگاه خداوند

بعد از سخنرانی اول و بعد از اینکه فضیلت‌هایی برای خود بیان کرد که در حقیقت فضیلت و ملاک برتری واقعی نبودند و به خاطر غرور و تکبری که در این سخنرانی از خود نشان داد این بار از مقام و منزلتی که داشت نزول کرد و بعد از اینکه با فرمان الهی مبنی بر :

(قالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ فرمود: «از آن [مقام] فرو شو، تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبّر نمایی. پس بیرون شو که تو از خوارشدگانی)(3)

وقتی از مقام خود با نزول مواجه شد، در اینجا لب به سخن باز کرد و در یک سخنرانی دیگر خواسته‌های خود را از خداوند متعال درخواست کرد و گفت:

(قَالَ فَأَنظِرْنِی إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ گفت: «مرا تا روزی که [مردم] برانگیخته خواهند شد مهلت ده»(4)

و در فرازی دیگر از سخنرانی خود انسان‌ها را با نگاه حقارت نگاه می‌کند و با این گاه حقارت آمیز درخواست خود را از خداوند می‌کند و به خداوند عرضه می‌دارد : (قَالَ أَرَأَیْتَکَ هَـذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إَلاَّ قَلِیلاً (سپس) گفت: به من بگو این کسی که او را بر من بزرگی و شرافت بخشیدی (برای چه بود؟) سوگند باد که اگر مرا تا روز قیامت (که آخرین مدت حیات نسل اوست) مهلت دهی همه اولاد او را- جز اندکی- لجام خواهم زد . (و گمراهشان خواهم کرد)(5)

و در اینجا از خداوند خواست که او  را مهلتی بدهد که هدف از این درخواست را در سکانس‌های دیگر از سخنرانی خود بیان می‌کند و خداوند نیز با درخواست او موافقت کرد و فرمود:

(فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم: فرمود: «در حقیقت، تو از مهلت‌یافتگانی)(6)

شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش‌های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه‌السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان‌های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می‌آید تا اینکه آن دو را با حرف‌های خود فریب دهد

سکانس سوم: سخنرانی‌های تهدید آمیز شیطان

شیطان

بعد از سخنرانی‌های متعددی که شیطان انجام داد این بار در سکانسی متفاوت بار دیگر سخنرانی تهدید آمیزی را انجام داد و همه بشریت را تهدید کرد و که با تمام توان تلاش می‌کند که نگذارد آن‌ها راه مستقیم و درست را در زندگی خود ادامه دهند و با تمام قوا با آن‌ها به مبارزه برخیزد:

(قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ گفت: پس بدان سبب که مرا به بیراهه افکندی حتما در کمین آن‌ها بر سر راه مستقیم تو خواهم نشست)(7)

(ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ)

«آن گاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن‌ها می‌تازم، و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت) (8)

قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ [شیطان] گفت: «پس به عزّت تو سوگند که همگی را جدّا از راه به در می‌برم.»(9)

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ گفت: «پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان می‌آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت،(10)

اما در همین سخنرانی اعتراف می‌کند که تنها یک گروه هستند که نمی‌تواند با آن‌ها مبارزه کند و آن‌ها همان بندگان ویژه خداوند هستند:

إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ مگر بندگان ویژه و برگزیده‌ات از آنان - که مرا بر ایشان راهی نیست.(11)

 

سکانس چهارم: سخنرانی برای حضرت آدم علیه‌السلام

بعد از اینکه شیطان به خاطر یک صفت ناپسند همه ارزش‌های خود را از دست داد این بار در سخنرانی متفاوتی قصد دارد که آدم علیه‌السلام را فریب دهد و به همین خاطر در مکان‌های مختلفی به سراغ حضرت آدم و حوا می‌آید تا اینکه آن دو را با حرف‌های خود فریب دهد:

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ لِیُبْدِیَ لَهُمَا مَا وُورِیَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ

پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت‌هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [برای] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید.»(12)

سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می‌کنند اما باز برای آن‌ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت‌های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می‌گیرد و سخنرانی خود را آغاز می‌کند

فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی؛ پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و پادشاهی‌ای که کهنه و نابود نشود راه بنمایم؟(13)

و چون او سخنران ماهری بود و روش‌های تأثیر گذاری را کاملاً می دانست به سراغ حضرت آدم رفت و آن‌ها را با وعده جاویدان شدن فریفت و این یکی از سخنرانی‌های مؤثر شیطان بود که خود او هم این سخنرانی را ظاهراً بسیار دوست می‌دارد چون با این سخنرانی باعث شد که حضرت آدم و حوا از بهشتی که در آن قرار گرفته بودند اخراج شوند و راهی زمین شوند.

 

سکانس پنجم: آخرین سخنرانی شیطان (در جمع پیروان و طرفدارانش)

سکانس‌های سخنرانی شیطان به اینجا می‌رسد که او قرار است آخرین سخنرانی خود را انجام دهد؛ سخنرانی که همه مخاطبانش از پیروان واقعی او بودند اما حال همه پشیمان هستند که چرا از او پیروی می‌کنند اما باز برای آن‌ها جالب است که آخرین سخنرانی شیطان را هم بشنوند و از نیت‌های پلید او آگاه شوند همه منتظرند و شیطان در جایگاه قرار می‌گیرد و  این طور سخنرانی خود را آغاز می‌کند:

(وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الأَمْرُ إِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ أَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُواْ أَنفُسَکُم مَّا أَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ أَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)

و چون کار (روز قیامت) تمام شود (و دوزخیان در جای خود قرار گیرند) شیطان (بزرگ و ابلیس اوّل در خطابی به همه دوزخیان) گوید: همانا خداوند شما را وعده حق داد (وعده‌ای که همه تحقق یافت) و من شما را وعده دادم و تخلف کردم (همه خلاف درآمد) و مرا بر شما (در دنیا) هیچ تسلطی نبود جز آنکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید و اینک من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید، من به اینکه پیش از این مرا شریک طاعت خدا کردید کافرم همانا ستمکاران را عذابی دردناک است.(14)

 

پی نوشت ها :

1) اعراف 12

2) اسراء61

3) اعراف 13

4) حجر 36

5) حجر 37

6) اسرا 62

7) اعراف 16

8) اعراف 17

9) ص82

10) حجر 39

11) حجر 40

12) اعراف 20

13) طه 120

14) ابراهیم 22

برگرفته از تبیان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۱۸
آشنا

محتوای سوره مبارکه حمد

سوره حمد که نام دیگرش «فاتحه الکتاب» است، هفت آیه دارد1  و تنها سوره‏اى است که بر هر مسلمانى واجب است حداقل روزانه ده بار آن را در نمازهاى شبانه روزى بخواند وگرنه نماز او باطل است. «لا صلاة الّا بفاتحه الکتاب»2 بنا به روایت جابر بن عبد اللّه انصارى از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله): این سوره بهترین سوره‏هاى قرآن است.3

آیات سوره‏ى مبارکه فاتحه، اشاراتى در باره‏ى خداوند و صفات او، مسأله معاد، شناخت و درخواست رهروى در راه حقّ و قبول حاکمیت و ربوبیّت خداوند دارد. همچنین به ادامه‏ى راه اولیاى خدا، ابراز علاقه و از گمراهان و غضب‏شدگان اعلام بیزارى و انزجار شده است. سوره‏ى حمد همانند خود قرآن مایه‏ى شفاست، هم شفاى دردهاى جسمانى و هم شفاى بیمارى‏هاى روحى.4

 

درسهاى تربیتى سوره‏ى حمد

در تفسیر نمونه به مواردی از اثرات تربیتی سوره حمد اشاره شده است که با توجه و عمل به هرکدام از این موارد، انسان هرچه بیشتر در راه شناخت و نزدیکی به پروردگار قرار می‌گیرد:

1- انسان در تلاوت سوره‏ى حمد با «بِسْمِ اللَّهِ» از غیر خدا قطع امید مى‏کند.

2- با «رَبِّ الْعالَمِینَ» و «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» احساس مى‏کند که مربوب و مملوک است و خودخواهى و غرور را کنار مى‏گذارد.

3- با کلمه «عالمین» میان خود و تمام هستى ارتباط برقرار مى‏کند.

4- با «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خود را در سایه لطف او مى‏داند.

5- با «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» غفلتش از آینده زدوده مى‏شود.

6- با گفتن «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» ریا و شهرت طلبى را زایل مى‏کند.

7- با «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» از ابرقدرت‏ها نمى‏هراسد.

8- از «أَنْعَمْتَ» مى‏فهمد که نعمت‏ها به دست اوست.

9- با «اهْدِنَا» رهسپارى در راه حقّ و طریق مستقیم را درخواست مى‏کند.

10- در «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» همبستگى خود را با پیروان حقّ اعلام مى‏کند.

11- با «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» و «ولَا الضَّالِّینَ» بیزارى و برائت از باطل و اهل باطل را ابراز مى‏دارد.

 

سوره حمد، اساس قرآن است‏

در حدیثى از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم که: «الحمد ام القرآن‏» و این به هنگامى بود که جابر بن عبداللَّه انصارى خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «الا اعلمک افضل سورة انزلها اللَّه فى کتابه؟ قال فقال له جابر بلى بابى انت و امى یا رسول اللَّه! علمنیها، فعلمه الحمد، ام الکتاب‏». آیا برترین سوره‏اى را که خدا در کتابش نازل کرده به تو تعلیم کنم، جابر عرض کرد آرى پدر و مادرم به فدایت باد، به من تعلیم کن، پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوره حمد که ام الکتاب است به او آموخت، سپس اضافه فرمود این سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ.5

و نیز از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «و الذى نفسى بیده ما انزل اللَّه فى التوراة، و لا فى الزبور، و لا فى القرآن مثلها، هى ام الکتاب‏»، قسم به کسى که جان من به دست او است خداوند نه در تورات و نه در انجیل و نه در زبور، و نه حتى در قرآن، مثل این سوره را نازل نکرده است، و این ام الکتاب است.6

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود که از درگاه خدا رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود که سوره حمد نازل شد»!

وجه توحیدی سوره حمد

سوره حمد

در حقیقت سوره حمد هم بیانگر توحید ذات است، هم توحید صفات، هم توحید افعال، و هم توحید عبادت. و به تعبیر دیگر این سوره مراحل سه‏گانه ایمان: اعتقاد به قلب، اقرار به زبان، و عمل به ارکان را در بر دارد، و مى‏دانیم« ام» به معنى اساس و ریشه است.

شاید به همین دلیل است که« ابن عباس» مفسر معروف اسلامى مى‏گوید: «ان لکل شى‏ء اساسا ... و اساس القرآن الفاتحة»، هر چیزى اساس و شالوده‏اى دارد ... و اساس و زیر بناى قرآن، سوره حمد است. روى همین جهات است که در فضیلت این سوره از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده: «ایما مسلم قرأ فاتحه الکتاب اعطى من الاجر کانما قرأ ثلثى القرآن، و اعطى من الاجر کانما تصدق على کل مؤمن و مؤمنه‏»، هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او به اندازه کسى است که دو سوم قرآن را خوانده است (و طبق نقل دیگرى پاداش کسى است که تمام قرآن را خوانده باشد) و گویى به هر فردى از مردان و زنان مؤمن هدیه‏اى فرستاده است.7

تعبیر به دو سوم قرآن شاید به خاطر آنست که بخشى از قرآن توجه به خدا است و بخشى توجه به رستاخیز و بخش دیگرى احکام و دستورات است که بخش اول و دوم در سوره حمد آمده، و تعبیر به تمام قرآن به خاطر آن است که همه قرآن را از یک نظر در ایمان و عمل مى‏توان خلاصه کرد که این هر دو در سوره حمد جمع است.

 

سوره حمد افتخار بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله)‏

جالب اینکه در آیات قرآن سوره حمد به عنوان یک موهبت بزرگ به پیامبر(صلی الله علیه و آله) معرفى شد، و در برابر کل قرآن قرار گرفته است، آنجا که مى‏فرماید: «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»، ما به تو سوره حمد که هفت آیه است و دو بار نازل شده دادیم همچنین قرآن بزرگ بخشیدیم (سوره حجر آیه 87).

قرآن با تمام عظمتش در اینجا در برابر سوره حمد قرار گرفته است، نزول دوباره آن نیز به خاطر اهمیت فوق العاده آن است. همین مضمون در حدیثى از امیر مؤمنان على(علیه السلام) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: «ان اللَّه تعالى افرد الامتنان على بفاتحة الکتاب و جعلها بازاء القرآن العظیم و ان فاتحة الکتاب اشرف ما فى کنوز العرش»، خداوند بزرگ به خاطر دادن سوره حمد بالخصوص بر من منت نهاده و آن را در برابر قرآن عظیم قرار داده، و سوره حمد با ارزشترین ذخائر گنجهاى عرش خدا است»!8

در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى‏خوانیم‏: «شیطان چهار بار فریاد کشید و ناله سر داد نخستین بار روزى بود که از درگاه خدا رانده شد، سپس هنگامى بود که از بهشت به زمین تنزل یافت، سومین بار هنگام بعثت محمد(صلی الله علیه و آله) بعد از فترت پیامبران بود، و آخرین بار زمانى بود که سوره حمد نازل شد»! 9

در عیون اخبار الرضا(علیه السلام) در حدیثى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم:

خداوند متعال چنین فرموده: من سوره حمد را میان خود و بنده‏ام تقسیم کردم نیمى از آن براى من، و نیمى از آن براى بنده من است، و بنده من حق دارد هر چه را مى‏خواهد از من بخواهد:

هنگامى که بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز کرد، و بر من است که کارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم، و هنگامى که مى‏گوید «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام مرا حمد و ستایش کرد، و دانست نعمتهایى را که دارد از ناحیه من است، و بلاها را نیز من از او دور کردم، گواه باشید که من نعمتهاى سراى آخرت را بر نعمتهاى دنیاى او مى‏افزایم، و بلاهاى آن جهان را نیز از او دفع مى‏کنم، همانگونه که بلاهاى دنیا را دفع کردم. و هنگامى که مى‏گوید « الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند مى‏گوید: بنده‏ام گواهى داد که من رحمان و رحیمم، گواه باشید بهره او را از رحمتم فراوان مى‏کنم، و سهم او را از عطایم افزون مى‏سازم. و هنگامى که مى‏گوید « مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» او مى‏فرماید: گواه باشید همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان مى‏کنم، حسناتش را مى‏پذیرم، و از سیئاتش صرف نظر مى‏کنم. و هنگامى که مى‏گوید « إِیَّاکَ نَعْبُدُ» خداوند بزرگ مى‏گوید بنده‏ام راست مى‏گوید، تنها مرا پرستش مى‏کند، من شما را گواه مى‏گیرم بر این عبادت خالص ثوابى به او مى‏دهم که همه کسانى که مخالف این بودند به حال او غبطه خورند. و هنگامى که مى‏گوید « إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» خدا مى‏گوید: بنده‏ام از من یارى جسته، و تنها به من پناه آورده گواه باشید من او را در کارهایش کمک مى‏کنم، در سختیها به فریادش مى‏رسم، و در روز پریشانى دستش را مى‏گیرم. و هنگامى که مى‏گوید « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ ...» (تا آخر سوره) خداوند مى‏گوید این خواسته بنده‏ام بر آورده است، و او هر چه مى‏خواهد از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد آنچه امید دارد، به او مى‏بخشم و از آنچه بیم دارد ایمنش مى‏سازم.

هنگامى که بنده مى‏گوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» خداوند بزرگ مى‏فرماید بنده‏ام بنام من آغاز کرد، و بر من است که کارهاى او را به آخر برسانم و در همه حال او را پر برکت کنم

خلاصه‏

خلاصه مفهوم سوره حمد، این است که خداوند نخست خودش را با اوصاف کمال و جمالش تمجید و توصیف مى‏کند و با افعال و اوصاف متعالى‏اش خود را معرفى مى‏نماید: تربیت عمومى، رحمت عامّه و سلطنت روز جزا را که از آن او است، به بشر یادآورى مى‏کند، آن‏گاه نتیجه‏گیرى مى‏کند که عبادت، پرستش و استعانت اختصاص به خدا دارد و جز او کسى سزاوار ستایش وپرستش نیست، این است که باید تنها خدا را پرستش نمود و از او یارى و مدد خواست.

سپس راه دعا و نیایش را به انسان‏ها تعلیم مى‏کند و تذکرشان مى‏دهد که از خداوند درخواست کنند تا آنان را به صراط مستقیم و راه راست و به سوى سعادت جاودانى هدایت‏شان کند، به یک حیات جاودانه و زندگى ابدى و به نعمت‏هاى غیر قابل زوال و پایان ناپذیرشان برساند و در نور و روشنایى که تاریکى و ظلمتى بعد از آن وجود ندارد، قرارشان دهد.

و در آخرین مرحله این نکته را بیان مى‏کند که راه مستقیم و هدایت به کسانى اختصاص دارد که خداوند با رحمت و فضل خویش آن‏ها را مشمول رحمت بى‏پایان و نعمت‏هاى فراوان خویش ساخته و الطاف خاصى مبذولشان داشته است و این راه با راه کسانى که مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته‏اند و با راه کسانى که از راه صحیح منصرف گردیده‏اند، متمایز و جداست.

بنابراین، سوره حمد از چهار بخش تشکیل یافته و هر بخش هدفى در بر دارد و مجموعا چهار هدف عالى و مهم را تعقیب مى‏کند:

1- خدا را با صفات عالى و کمالى‏اش براى انسان‏ها توصیف و معرفى مى‏کند.

2- عبادت، پرستش و استعانت مخصوص به خداست و جز او کسى سزاوار آن نیست.

3- هدایت به راه راست و شناخت راه راست و راه نیکان را باید از پیشگاه الهى خواست و در راهیابى از او مدد و یارى جست.

4- راه نیکان از راه خشم زدگان (مغضوبین) و از راه گمراهان (ضالّین) متمایز و جداست.

                 

آمنه اسفندیاری – گروه دین و اندیشه تبیان


1- عدد هفت، عدد آسمان‏ها، ایّام هفته، طواف، سعى بین صفا و مروه و پرتاب سنگ به شیطان نیز مى‏باشد.

2- مستدرک، ج 4، ح 4365.

3- بحارالانوار، ج 92، ص 257.

4- علّامه امینى قدس سره در تفسیر فاتحة الکتاب، روایات زیادى را در این زمینه نقل نموده است.

5- "مجمع البیان" و" نور الثقلین" آغاز سوره حمد.

6- همان مأخذ.

7- مجمع البیان آغاز سوره حمد

8- تفسیر برهان جلد اول صفحه 26 طبق نقل تفسیر البیان‏

9- نور الثقلین جلد اول صفحه 4


منابع:

ــ تفسیر نور، ج‏1

ــ تفسیر نمونه، ج‏ 1

ــ تفسیر روشن، ج‏

ــ تفسیر جامع، ج‏ 1

 برگرفته از تبیان

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۱۵
آشنا
در حدیث آمده است: «مورچه گمان می‌کند که پروردگارش مانند او دو شاخک دارد»!.

آری، فکر کوتاه، انسان را به مقایسه می‌کشاند، مقایسه خالق به مخلوق، و این مقایسه، بدترین عامل گمراهی در شناخت خدا است.


بهشت
آیا فرشتگان دختران خدا هستد ؟

پاسخ این سؤال در آیات 149 ـ 157 سوره «صافات» بیان شده است. مسأله این است که جمعی از مشرکان عرب، به خاطر انحطاط فکری و نداشتن هیچ گونه علم و دانش، خدا را با خود قیاس می‌کردند و برای او فرزند و گاهی همسر قائل بودند.

از جمله، قبائل «جُهینه»، «سلیم»، «خزاعه» و «بنی ملیح» معتقد بودند: «فرشتگان دختران خدا» هستند! و بسیاری از مشرکان عرب «جنّ» را نیز فرزندان او می‌پنداشتند و یا بعضاً همسری از «جنّ» برای پروردگار قائل بودند!

این پندارهای بی اساس و خرافی، آن‌ها را به کلی از راه حق منحرف ساخته بود، به گونه ای که آثار توحید و یگانگی خدا از بین آن‌ها برچیده شده بود.

در حدیث آمده است: «مورچه گمان می‌کند که پروردگارش مانند او دو شاخک دارد»!.

آری، فکر کوتاه، انسان را به مقایسه می‌کشاند، مقایسه خالق به مخلوق، و این مقایسه، بدترین عامل گمراهی در شناخت خدا است.

به هر حال، قرآن به سراغ آن‌ها می‌رود از سه طریق «تجربی»، «عقلی» و «نقلی» به آن‌ها پاسخ می‌دهد:

نخست می‌فرماید: «از آن‌ها بپرس: آیا پروردگار تو دخترانی دارد و پسران از آن آن‌ها است»! (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ).

بعد از ابطال ادعای خرافی آن‌ها با یک دلیل حسی و یک دلیل عقلی، به سومین دلیل می‌پردازد که دلیل نقلی است، می‌گوید: اگر چنین چیزی که شما می گوئید صحت داشت، باید اثری از آن در کتب پیشین باشد، «آیا شما دلیل روشنی در این زمینه دارید»؟! (أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ).اگر دارید، «کتاب خود را بیاورید اگر راست می گوئید»! (فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ)

چگونه آنچه را برای خود نمی‌پسندید، برای خدا قائل هستید؟ (این سخن طبق عقیده باطل آن‌ها است که از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، چرا که پسران در زندگی آن‌ها در جنگ‌ها و غارتگری هاشان نقش مؤثری داشتند در حالی که دختران کمکی به آن‌ها نمی‌کردند).

بدون شک، پسر و دختر از نظر انسانی و در پیشگاه خدا از نظر ارزش یکسانند، و معیار شخصیت هر دو پاکی و تقوا است، ولی استدلال قرآن در اینجا به اصطلاح از باب «ذکر مسلّمات خصم» است که مطالب طرف را بگیرند و به خود او بازگردانند.

نظیر این معنی، در سوره های دیگر قرآن آمده است، از جمله: در سوره «نجم» آیات 21 و 22 می‌خوانیم: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الأُنْثی * تِلْکَ اِذاً قِسْمَةٌ ضِیْزی: «آیا برای شما پسر است و برای او دختر؟ * این تقسیم غیر عادلانه ای است»!

سپس، به دلیل «حسی» مسأله، پرداخته، باز به طریق استفهام انکاری می‌گوید: «آیا ما فرشتگان را به صورت دختران آفریدیم و آن‌ها شاهد و ناظر بودند»؟ (أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ).

بدون شک، جواب آن‌ها در این زمینه منفی بود، چه این که: هیچ کدام نمی‌توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا کنند.

بار دیگر به دلیل «عقلی» که از مسلمات ذهنی آن‌ها گرفته شده باز می‌گردد و می‌گوید: «بدانید آن‌ها با این تهمت زشت و بزرگشان می‌گویند...» (أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ).

«خداوند، فرزندی آورده، آن‌ها قطعاً کاذب و دروغگو هستند»! (وَلَدَ اللّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).

«آیا دختران را بر پسران ترجیح داده»؟! (أَصْطَفَی الْبَناتِ عَلَی الْبَنِینَ).

«شما را چه می‌شود؟ چگونه حکم می‌کنید؟! هیچ می‌فهمید چه می گوئید»؟ (ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).

بدون شک، پسر و دختر از نظر انسانی و در پیشگاه خدا از نظر ارزش یکسانند، و معیار شخصیت هر دو پاکی و تقوا است، ولی استدلال قرآن در اینجا به اصطلاح از باب «ذکر مسلّمات خصم» است که مطالب طرف را بگیرند و به خود او بازگردانند

آیا وقت آن نرسیده است که از این لاطائلات و خرافات زشت و رسوا دست بردارید؟ «آیا متذکر نمی‌شوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ)

این سخنان، به قدری باطل و بی پایه است که اگر آدمی یک ذره عقل و درایت داشته باشد و اندیشه کند، باطل بودن آن را درک می‌نماید.

بعد از ابطال ادعای خرافی آن‌ها با یک دلیل حسی و یک دلیل عقلی، به سومین دلیل می‌پردازد که دلیل نقلی است، می‌گوید: اگر چنین چیزی که شما می گوئید صحت داشت، باید اثری از آن در کتب پیشین باشد، «آیا شما دلیل روشنی در این زمینه دارید»؟! (أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ).

اگر دارید، «کتاب خود را بیاورید اگر راست می گوئید»! (فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).

در کدام کتاب؟ در کدام نوشته؟ و در کدام وحی آسمانی چنین چیزی آمده؟ و بر کدام پیامبر نازل شده است؟!

این سخن، نظیر گفتگوی دیگری است که قرآن با بت پرستان دارد. پس از آن که می‌گوید: آن‌ها فرشتگان را که بندگان خدا هستند، دختران قرار داده‌اند، و ادّعا می‌کنند: اگر خدا نمی‌خواست ما این‌ها را پرستش نمی‌کردیم، می‌گوید: أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ: «آیا ما کتابی پیش از آن برای آن‌ها فرستاده‌ایم و در این ادّعای خود به آن تمسک می‌جویند»؟.(1)

نه، این‌ها چکیده کتب آسمانی نیست، این‌ها خرافاتی است که از نسلی به نسل دیگر، و از جاهلانی به جاهلان دیگر، منتقل شده، و هیچ مبنا و مأخذ خردپسندی ندارد. چنان که در ذیل همین آیه سوره «زخرف» نیز به آن اشاره شده است.(2)

 

پی نوشت ها :

1 ـ زخرف، آیه 21.

2. تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 191.


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۲:۰۱
آشنا
امام زمان (عج)
 
 

بى‏گمان خواهد آمد

در صبح یک آدینه!

سوار بر سمند سپیده با رایت آفتاب بر دوش،

تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گیتى!

او مى‏آید

تا با آذرخش ذوالفقارش

سینه شب را بشکافد!

و خورشید خدا را نمایان سازد!

او مى‏آید

زیباتر از هزار نگار و خوبتر از صد هزار بهار!

او مى‏آید و از بادهاى خزانى، انتقام همه لاله‏هاى پرپر را مى‏گیرد!

همان بهارى که لاله‏ها به احترام او برخاسته‏اند

و آن نگارى که، نرگسها نگران مقدم اویند.

شاهدى که شقایقها آینه افروز نگاهش هستند و چشمه‏ها به دنبال او جارى مى‏گردند.

و مردى که پیشاپیش مشرق آفتاب بهاریست و بوى خدا از ردایش جارى است.

مردى که بوى سحر، صفاى سپیده ، صداقت آینه، مهربانى مهر، لطافت نسیم، نازکى گل، پاکى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمه‏ساران، روح توفان، شکوه آسمان، صلابت کوهستان، هیبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دریا و وسعت هستى با اوست. او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت;

به زیبایى بهشت، به وسعت تاریخ در گستره هستى.

شهرى خرم، شهرى آباد، شهرى خالى از بیداد و بهشتى تهى از جور شداد.

شهرى مملو از گل و گیاه و لبریز از نور و آب، شهرى پر از پرنده و شکوفه و شقایق، شهرى لبالب از شهد و شور و شیدایى و سرشار از هلهله و شادى.

مردى که بوى سحر، صفاى سپیده ، صداقت آینه، مهربانى مهر، لطافت نسیم، نازکى گل، پاکى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمه‏ساران، روح توفان، شکوه آسمان، صلابت کوهستان، هیبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دریا و وسعت هستى با اوست. او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت

او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت که در رؤیا نمى‏آید و در خیال نمى‏گنجد.

همان شهر آرزوها شهر آینه‏ها، شهر آبیها، شهر همیشه بهار،

شهرى که آفتابش همیشه لبخند مى‏زند.

شهرى که آسمانش سبز است، دریایش سبز است، صحرایش سبز است، و دلهاى مردمش نیز سبز است.

شهرى که درختانش سبزند و هیچ گاه رخت عزا نمى‏پوشند.

شهرى که مرغانش، نوحه نمى‏خوانند، بادها مرثیه نمى‏سرایند، دریاها موسیقى آرامش‏بخش، پخش مى‏کنند و ماهیها آواز آزادى سر مى‏دهند.

شهرى که قناریهایش در قفس نمى‏خوانند، دل گنجشکانش نمى‏لرزد، قوهایش در خلوت نمى‏میرند، پرستوهایش مهاجرت نمى‏کنند و از سقف ایوانهایش همیشه چلچله مى‏چکد.

شهرى که آسمان هر کجایش یک رنگ است، هواى هر بامش تابستانى است.

در کنار کاخهایش، کوخهایى خراب نشده، چینه‏هایش کوتاه است و کسى براى دیدن آسمان، کلاهش نمى‏افتد.

شهرى که سنگفرش خیابانهایش، بال فرشتگان است.

از کوچه‏هایش بوى یاس مى‏آید.

در تمام خانه‏هایش عطر گل محمدى مى‏وزد.

امام زمان (عج)

واز پارکهایش شمیم بهشت‏به مشام مى‏رسد. شهرى که شیطان در آن، پرسه نمى‏زند، نگاهها مسموم نیست گوشها حرف ناحق را نمى‏شنوند، زبانها سخن لغو نمى‏گویند و دهانها گوشت مرده مسلمانى را نمى‏جوند.

شهرى که در آن گل را نمى‏فروشند، مسلمان از مسلمان سود نمى‏برد کسى از کسى ربا نمى‏گیرد.

لباسها را مد روز نمى‏دوزند و زیباییهایش تحمیلى نیست!

و کسى زیبایى‏اش را به رخ دیگران نمى‏کشد، بر مالش نمى‏نازد و دنیایش را وسیله فخرفروشى قرار نمى‏دهد، مردانش دنیا را سه طلاقه کرده‏اند و مهریه زنانش مهر کربلا و مهر زهراست!

شهرى که الگوى زنانش، فاطمه و زینب، سلام‏الله‏علیهما، است و اسوه مردانش محمد، صلى‏الله‏علیه‏وآله، و على، علیه‏السلام، است و سوژه جوانانش حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشت‏اند.

شهرى که در آن، گردن گردنکشان شکسته، زنجیر بردگان گسسته، دست‏شیاطین بسته و هر کس در جاى خود نشسته! و کسى راه حق را نبسته!

شهرى که ساکنانش شناسنامه ندارند، هر کس به سیمایش شناخته مى‏گردد و در و دیوارش آینه کاریست.

شهرى که در آن همه از حرام متنفرند، چرا که حلاوت حلال را چشیده‏اند، معروف مشهور است و منکر منفور.

واژه ظلم و ستم از فرهنگش رفته و قاموس قسط به عدالت‏بین همه تقسیم شده!

شهرى که در آن عملى آلوده به ریا نیست و کسى زهد نمى‏فروشد و به فسق مباهات نمى‏کند، گرگى لباس میش نپوشیده، تمساح اشک نمى‏ریزد، دست التماس براى نفس به سوى کسى دراز نمى‏شود و پاى تجاوز به حریم دیگران وارد نمى‏گردد. شهرى که آب در لانه مورچه نمى‏افتد، کسى ساز خود را نمى‏زند، آشها شور یا بى‏نمک نمى‏شوند، ولایتى بى‏ولایت نمى‏ماند، هر کس به اندازه سعى‏اى که کرده است‏بهره‏مند مى‏گردد، و بوى بهبودى اوضاع شنیده مى‏شود.

شهرى که در آن دل نمى‏گیرد، حوصله سر نمى‏رود، آدمهایش کاریکاتورى رشد نکرده‏اند، نسل‏کشى نیست، خودکشى نیست، شور و غوغاى زندگى بر پاست.

شهرى که در آن گل را نمى‏فروشند، مسلمان از مسلمان سود نمى‏برد کسى از کسى ربا نمى‏گیرد. لباسها را مد روز نمى‏دوزند و زیباییهایش تحمیلى نیست! و کسى زیبایى‏اش را به رخ دیگران نمى‏کشد، بر مالش نمى‏نازد و دنیایش را وسیله فخرفروشى قرار نمى‏دهد، مردانش دنیا را سه طلاقه کرده‏اند و مهریه زنانش مهر کربلا و مهر زهراست!

شهرى که بنزها به پیکانها پز نمى‏دهند، سوارها به پیاده‏ها پوزخند نمى‏زنند، کاخها جلو آفتاب کوخها را نمى‏گیرند، چشم و هم‏چشمى نیست، دنیا چشم کسى را نمى‏گیرد، ملاکها مدرک نیست، گر چه مدرک کسى کمتر از اجتهاد نیست و ملاکهاى برترى، تقوا و پرهیزکاریست ولى حتى هیچ کس تقوایش را به رخ نمى‏کشد.

شهرى که در آن زمینها بى‏مرز است، پرچمها یک رنگ است، زندگى زیباست، عطر وحدت از همه جا به مشام مى‏رسد و جز محارم چیزى خصوصى نیست.

شهرى که در آن عقل عقیل نمانده، دلها جوان مى‏ماند، روى سنگ قبرها ترکیب «جوان ناکام‏» نقش نبسته. شهرى که در آن مزرعه‏ها لم یزرع نمى‏ماند، کرتها معطل نشده‏اند و آبها هدر نمى‏رود.

شهرى که رودهایش خروشان، چشمه‏هایش جوشان، گاوهایش شیرافشان، درختانش پر بار، کشتزارهایش بى‏آفت و محصولاتش بابرکت است.

شهرى که باران عشق باریده و شبنم شوق بر گلبرگها چکیده و سبزه معرفت روییده، گل یکرنگى جوشیده و آفتاب حق همه جا دمیده و همه به آرزوهایشان رسیده‏اند.

شهرى چنان، که در خاطر نگنجد، در خیال نیاید، و به هیچ دلى خطور نکرده که خدا براى بندگان صالحش در چنین شهرى چه چشم‏روشنى‏هایى مهیا کرده.

خدایا! ما مشتاق چنین شهرى هستیم، شهرى که در آن دولت‏با کرامت‏خلیفه تو برپاست همان امامى که انبیا به احترام او برخاسته‏اند. و آن موعود سبزى که وعده ازلى و تخلف‏ناپذیر تو در آن حاکمیت دارد، و در دولت دین پناهش اسلام و اهلش را عزت و سربلندى مى‏بخشى و نفاق و کفر و اهلش را ذلیل و خوار مى‏گردانى، مهربانا از تو مى‏خواهیم که ما را در آن دولت‏حقه، اهل دعوت به طاعتت و از پیشوایان راه هدایتت قرار دهى و به واسطه آن امام بزرگوار به ما عزت و کرامت و خیر دنیا و آخرت را عطا فرمایى

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۱:۵۶
آشنا
یکی از آرزوهای دیرینه بشر گسترش عدالت به معنای واقعی در سرتاسر گیتی است و این آرزو به شکل نوعی اعتقاد در ادیان الهی تجلی نموده است. در طول تاریخ کسانی که مدعی تحقق این ایده شدند، طرح ها ریختند و چاره ها اندیشیدند، ولی نتوانستند بشر خسته دل را امیدی بخشند. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، تنها چراغ فروزانی است که می تواند تاریکی ها و غبار خستگی را از انسان دور کند. روزی که او می آید و حکومت واحد جهانی تشکیل می دهد، انحراف ها و بی عدالتی ها را محو می سازد و ابرهای خودخواهی و نفاق را کنار می زند. در آستانه ظهور امام، حوادث شگفت انگیزی اتفاق می افتد که یکی از آن ها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود؛ البته عده ای از کافران بد طینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا باز می گردند تا به سزای پاره ای از اعمال ننگین خود برسند.

 

رجعت کنندگان

روایاتی که رجعت کنندگان را معرفی می کند، به دو دسته تقسیم شده اند:

1. بعضی روایات به طور عموم دلالت می کند که تمام مؤمنان خالص (زن و مرد) و کفار و معاند (زن و مرد) که در طول تاریخ در روی زمین زندگی کرده اند، بر می گردند. امام صادق علیه السلام فرموده است: « همانا رجعت عمومی نیست؛ بلکه خصوصی است، بر نمی گردند مگر مؤمنان خالص و کفار محض».(1)

در منابع معتبر اسلامی، نام سیزده زن آمده است که به هنگام ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زنده خواهند شد و در لشکر امام به مداوای مجروحان جنگی و پرستاری بیماران خواهند پرداخت. در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: « همراه مهدی سیزده زن خواهند بود

2. بعضی از روایات، رجعت‌کنندگان را با اسم و مشخصات معرفی می‌ کند.

در این میان گروهی از یاوران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، زنانی هستند که خدا به برکت ظهور امام آنان را زنده می کند و آن ها بار دیگر به دنیا رجعت می کنند.

در منابع معتبر اسلامی، نام سیزده زن آمده است که به هنگام ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زنده خواهند شد و در لشکر امام به مداوای مجروحان جنگی و پرستاری بیماران خواهند پرداخت. در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: « همراه مهدی سیزده زن خواهند بود». مفضل بن عمر از حضرت پرسید: «آن‌ ها را برای چه کاری می ‌خواهد؟» حضرت فرمود: «برای مداوای مجروحان و رسیدگی به مریض‌ ها؛ همان ‌گونه که وقتی همراه پیامبر بودند، چنین می‌کردند». مفضل پرسید: «نام آن ها را بفرمایید». حضرت فرمود: «قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیّه، سمیه مادر عمار بن یاسر، زبیده، ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صبانه ماشطه و ام خالد جهنیه».(2)

هر چند در حدیث امام صادق علیه السلام فقط از نه نفر از آنان نام می برد، اما باید توجه داشت زنانی همچون «صیانه» که مادر چند شهید بود و خود نیز با وضعی جانسوز به شهادت رسید، سمیه که در راه دفاع از عقیدة اسلامی خود، سخت‌ ترین شکنجه ‌ها را تحمل نمود و تا پای جان از عقیدة خود دفاع کرد، ام‌ خالد که برای حفظ اسلام جانباز شد و نیز دیگرانی همچون زبیده، کسانی بودند که زرق و برق دنیا هرگز آنان را از اسلام باز نداشت؛ بلکه آن ها از آن امکانات در راه عقیده خود استفاده کرده و در مراسم حج که یکی از ارکان دین است، به کار بردند. بعضی نیز افتخار دایگی رهبر امت را داشتند و خود نیز از معنویات زیادی برخوردار بودند و بعضی دیگر، از خانوادة شهیدانی بودند که خود، پیکر نیمه ‌جان فرزندان ‌شان را حمل کردند. این افراد با داشتن چنین شرایطی ثابت کردند که می ‌توانند گوشه‌ ای از بار سنگین حکومت جهانی اسلام را بردوش گیرند.

 

زن

زنان مؤمن

سمیه، مادر عمار یاسر

هفتمین فردی که به اسلام گروید و بدترین شکنجه ‌ها را نیز تحمل کرد، سمیه بود.(3) او و شوهرش، یاسر در دام ابوجهل گرفتار شده بودند و او به آن ها دستور داد که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دشنام دهند، اما آن ها چنین کاری نکردند. ابوجهل زره آهنی به سمیه و یاسر پوشاند و آن ها را مقابل آفتاب سوزان نگه ‌داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که گاهی از کنارشان عبور می ‌کرد، آن ها را به صبر و مقاومت سفارش می‌ کرد و می ‌فرمود: «ای خاندان یاسر صبر پیشه کنید که وعده‌ گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل با ضربتی آنها را به شهادت رساند.(4)

 

ام ایمن

این زن که نامش "برکه" است، دختر "ثعلبه بن عمرو بن حصن بن مالک" و خدمت‌ گزار "آمنه"، مادر پیامبر و کنیز پیامبر صلی الله علیه و آله بود. آن گاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله مادر خود را از دست داده بود، وی پرستاری حضرت را برعهده گرفت و به اصطلاح، خدمت ‌گزار رسول خدا صلی الله علیه و آله محسوب می‌ شد. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش می ‌فرمود: «او باقی ‌ماندة خاندان من است».(5) او از شیفتگان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا علیها السلام او را به عنوان شاهد معرفی کرد و پنج یا شش ماه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان خلافت ابوبکر از دنیا رفت.(6)

 

صیانه

از دیگر زنان رجعت کننده در دوران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که به یاری حضرت می پردازند، "صیانه" است. درباره او آمده می نویسند: «در دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، سیزده تن برای معالجة زخمیان زنده گشته و به دنیا باز می‌ گردند. یکی از آنان "صیانه" است که همسر "حزقیل" و آرایشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش "حزقیل" پسرعموی فرعون و گنجینه دار او بوده و به گفتة او، مؤمن خاندان فرعون است که به پیامبر زمانش، موسی علیه السلام ایمان آورد».(7)

 

ظهور
نسیبه، دختر کعب

وی که همسر "زید بن عاصم" و از بانوان مجاهد و صحابی فداکار رسول خدا صلی الله علیه و آله و راوی حدیث از آن حضرت بوده است. درباره او نوشته ‌اند: «‌ در بیعت عقبه که 62 مرد از قبیله خزرج شرکت داشتند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند، دو زن یعنی نسیبه و خواهر وی هم حضور داشتند و بدون اینکه به هنگام بیعت، دست رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست آن ها بخورد، با آن حضرت بیعت کردند و به اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله اقرار و تعهد نمودند».(8)

او که کنیه اش "ام عماره" است، در بیعت رضوان، جنگ احد و در جنگ یمامه که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسیلمه کذاب واقع شد، حضور داشته است. ایمان و اخلاص و فداکاری وی در جنگ احد، به جایی رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «وفاداری و مقاومت نسیبه، بهتر و بالاتر از بسیاری از مردها می‌ باشد».(9) در جنگ "یمامه" نیز دوازده زخم برداشت و حتی یک دست وی هم قطع شد.

 

ام خالد عبدی

ام خالد عبدی، بانویی است که استاندار عراق، یوسف بن عمرو به سبب عقیده شیعی و پیروی از زید بن علی بن الحسین علیه السلام در کوفه، دست او را قطع کرد. وی در راه عقیده و عبادت خویش، استواری و پای‌ بندی قاطعی داشت و در بیان معارف دین و ابراز عشق و ارادت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برابر مخالفان، هیچ کوتاهی و مسامحه ‌ای روا نمی ‌داشت.(10)

 

زبیده

او، همسر هارون الرشید و از شیعیان بود. وقتی هارون از عقیدة او آگاه شد، سوگند یاد کرد او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. زمانی که یک مشک آب در شهر یک دینار طلا ارزش داشت، او همة حُجاج و شاید مردم مکه را سیراب کرد. او دستور داد با کندن کوه ‌ها و احداث تونل‌ ها، آب را از خارج حرم مکه، به حرم آوردند. وی صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند و هر کدام موظف بود که یک دهم قرآن را بخواند؛ به گونه ‌ای که از منزل او صدای قرائت قرآن همانند زمزمة زنبورهای عسل بلند بود.(11)

در آستانه ظهور امام، حوادث شگفت انگیزی اتفاق می افتد که یکی از آن ها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود؛ البته عده ای از کافران بد طینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا باز می گردند تا به سزای پاره ای از اعمال ننگین خود برسند

حبابه والبیه

بزرگانی همچون شیخ طوسی، شیخ کلینی، فیض کاشانی، محدث بحرانی، طبرسی، راوندی و علامه مجلسی، او را محدث و راوی حدیث از هشت تن از امامان معصوم، از امام علی علیه السلام تا امام رضا علیه السلام دانسته ‌اند. وی، راوی حدیث از امام علی علیه السلام بوده و در روزگار امام زین العابدین علیه السلام، 113 سال از عمر او می گذشت. در سال 183ق که امام موسی بن جعفر علیه السلام شهید شده و امام رضا علیه السلام عهده ‌دار امامت گردید، وی به حضور امام هشتم رسید؛ در حالی که عمر او در این روزگار، حداقل 235 بود. وقتی از دنیا رفت، امام رضا علیه السلام او را با پیراهن خود کفن کرده و به خاک سپرد. سن او هنگام مرگ، بیش از 240 سال بود. او، دوبار به جوانی بازگشت که یک بار به معجزه امام سجاد علیه السلام و بار دوم به معجزه امام هشتم علیه السلام بود. هشت امام معصوم علیهم السلام با خاتم خود بر سنگی که او همراه داشت، نقش بستند.(12)

 

قنواء، دختر رشید هجری

دانشمندان رجالی و اهل فقه و حدیث، مانند شیخ طوسی، برقی و مامقانی این بانوی بزرگوار را از بانوان یاور امام صادق علیه السلام و راوی حدیث از آن حضرت معرفی کرده ‌اند. میزان پایداری در عقیده و پای‌ بندی او به اسلام و تشیع و علاقه اش به امیرالمؤمنین علیه السلام، از جریانی که دربارة شیوه اسارت و شهادت پدرش توسط ابن زیاد نقل می ‌کند، مشخص می ‌شود.(13)

 

زنان غیرمؤمن

در حدیثی از امام باقر علیه السلام، از زنی خبر داده شده است که حضرت زهرا علیها السلام را خیلی رنج می ‌داد. این زن نیز از رجعت کنندگانی است که باز می گردد تا به سزای عملش در این دنیا برسد:« آگاه باشید اگر قائم ما قیام کند، حمیراء زنده می ‌شود تا اینکه آن حضرت به او تازیانه بزند و تا اینکه از وی برای فاطمه دختر رسول‌خدا انتقام بگیرد. روای از حضرت پرسید:« فدایت شوم! چرا بر او تازیانه می ‌زند؟» حضرت فرمود: «به سبب افترا و تهمتی که به أم ابراهیم زد». روای پرسید: «چرا خداوند، تا زمان قائم آن را به تأخیر انداخت؟» امام باقر علیه السلام فرمود: «به سبب اینکه خداوند، پیامبر را برای رحمتِ خلق مبعوث کرد، ولی مهدی را برای انتقام از دشمنان».(14)

_____________________________

پی نوشت:

1. حر عاملی، الایقاظ من الهجعة، باب 10، ص360.

2. طبری، دلائل الامة، ص260.

3. طبسی، چشم‌اندازی از حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص78.

4. ریاحین الشریعة، ج4، ص335.

5. تاریخ طبری، ج2، ص7.

 6. قاموس الرجال، ج10، ص378.

7. ریاحین الشریعة، ج5، ص153.

8. ابن اثیر، اسدالغابة، ج5، ص 555.

9. بحارالانوار، ج20، ص 133.

10. آیت ‌الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج14، ص 23، 108، 176.

11. چشم اندازی به حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص77.

12. مامقامی، تنقیح المقال، ج23، ص 75.

13. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج1، ص 522؛ ریاحین الشریعة، ج5.

14. صدوق، علل الشرایع، جلد 1و2، ص304

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۰ ، ۱۱:۴۹
آشنا