الو الو کربلا...
يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۳۵ ب.ظ
دویدم و دویدم ، سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم
بابا میون کوچه، افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد ، شوهرمو بگیرین
مامان با شیون و داد ، میزد توی صورتش
قسم میداد بابا رو ، به فاطمه به جدش
تو رو خدا مرتضی ، زشته میون کوچه
بچه داره میبینه ، تو رو به جون بچه
بابا رو دوره کردن ، بچههای محله
بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله
هی تند و تند سرشو ، بابا میزد به دیوار
قسم میداد حاجیو ، حاجی گوشیو بردار
نعرههای بابا جون ، یه هو پیچید تو گوشم
الو الو کربلا - جواب بده به گوشم
مامان دویدو از پشت ، گرفت سر بابا رو
بابا با گریه میگفت ، کشتند بچههارو
بعد مامانو هولش داد ، گفت که: مواظب باشید
خودش خوابید رو زمین، خمپاره زد بخوابید
الو الو کربلا
کمک میخوام حاجی جون ، بچهها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد ، هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا ، چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن ، بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابا ، فقط امروزو دیدن
جلو بابا دویدم ، بالا سرش رسیدم
از درد غربتِ اون ، هی به خودم پیچیدم
درد غربت بابا ، نشونههای درده
درد غربت بابا ، غنیمت از نبرده
شرافت و خون و دل ، نشونههای مرده
ای اونایی که هنوز ، دارید بهش میخندید
برای خندههاتون ، دردشو میپسندید
امروزشو نبینید ، بابام یه قهرمونه
یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه
موج بابا کلیده ، قفل دره بهشته
یه روز پشیمون میشید ، که دیگه خیلی دیره
گریههای مادرم ، یقتونو میگیره
بیایید برای شفای جانبازانمان دعا کنیم...
بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم
بابا میون کوچه، افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد ، شوهرمو بگیرین
مامان با شیون و داد ، میزد توی صورتش
قسم میداد بابا رو ، به فاطمه به جدش
تو رو خدا مرتضی ، زشته میون کوچه
بچه داره میبینه ، تو رو به جون بچه
بابا رو دوره کردن ، بچههای محله
بابا یهو دویدو ، زد تو دیوار با کله
هی تند و تند سرشو ، بابا میزد به دیوار
قسم میداد حاجیو ، حاجی گوشیو بردار
نعرههای بابا جون ، یه هو پیچید تو گوشم
الو الو کربلا - جواب بده به گوشم
مامان دویدو از پشت ، گرفت سر بابا رو
بابا با گریه میگفت ، کشتند بچههارو
بعد مامانو هولش داد ، گفت که: مواظب باشید
خودش خوابید رو زمین، خمپاره زد بخوابید
الو الو کربلا
کمک میخوام حاجی جون ، بچهها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد ، هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا ، چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن ، بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابا ، فقط امروزو دیدن
جلو بابا دویدم ، بالا سرش رسیدم
از درد غربتِ اون ، هی به خودم پیچیدم
درد غربت بابا ، نشونههای درده
درد غربت بابا ، غنیمت از نبرده
شرافت و خون و دل ، نشونههای مرده
ای اونایی که هنوز ، دارید بهش میخندید
برای خندههاتون ، دردشو میپسندید
امروزشو نبینید ، بابام یه قهرمونه
یه روز به هم میرسیم ، بازی داره زمونه
موج بابا کلیده ، قفل دره بهشته
یه روز پشیمون میشید ، که دیگه خیلی دیره
گریههای مادرم ، یقتونو میگیره
بیایید برای شفای جانبازانمان دعا کنیم...
من غم پیر تو را حس میکنم/ زخم زنجیر تو را حس میکنم
تو نبودی روح اقیانوس رفت/ رفت دریاییترین فانوس رفت
تو نبودی، ناله تا افلاک شد/ تو نبودی و شقایق خاک شد
تو نبودی آفتاب آوار شد/ شاعری از شعر خود بیزار شد
حرفهامان ریشه در غم داشتند/ مثنویها رنگ ماتم داشتند
هم چراغ شعرمان کم نور شد/ هم اجاق واژههامان کور شد...
سلام خانمی
شعر زیبایی است، من هم این شعر را در دفترم نوشتم و خیلی دوستش دارم...
موفق باشی