سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

آخرین نظرات
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آب بقا» ثبت شده است

سنگر عشق

کربلا گشته ز خون سنگر عشق

بوسه زینب زده بر حنجر عشق

بی سر افتاده غریبانه به خاک

پاره از تیغ ستم،پیکر عشق

اهرمن دست سلیمان ببرید

از پی بردن انگشتر عشق

بی کفن،تشنه جگر،خفته به خون

خسرو مقتدر کشور عشق

جمله اصحاب وفادار حسین

همه سرمست و خوش از ساغر عشق

شد در آن معرکه بی یار شهید

بعد هفتاد و دو تن رهبر عشق

تیره شد چهره ی خورشید فلک

تا به نی دید طلوع سر عشق


غرقه به خون
ای شه غرقه به خون غرقۀ خون بین دل ما را

سوی ما بین،که به سوی تو ببینیم خدا را

تو شه کشور ایجاد و شهانند گدایت

چشم امید به سوی تو بود شاه و گدا را

ما ندیدیم به غیر از تو به میدان محبّت

کشد از سینه و بر دیده نهد تیر بلا را

آب مهریۀ زهرا و تو لب تشنه دهی جان

مصلحت بود ندانم چه در این کار قضا را

از چه کشتند تو را تشنه لب اندر لب دریا

ای لب لعل تو بخشیده حیات آب بقا را

شمر اگر خواست نشیند به روی سینۀ زارت

خنجری داشت چه می کرد دگر چکمۀ پا را

بهر انگشتری انگشت تو از بند بریدند

به که نالم ستم فرقـۀ بی شرم و حیا را

ساربان دست تو از بند جدا کرد و کبابم

زآن سیه دل که بدید از تو بسی مهر و وفا را

آن شبی را که سرت رفت به مهمانی خولی

خود ندانم چه دلی بود ز غم خیر النساء را

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۱ ، ۱۱:۰۳
آشنا