تو این دیار بی رنگی ، میون دلای سنگی
نصیب ماها دلتنگی ، نصیب شما پروازه
ولی هنوزم برا شهادت یه معبری بازه
نسیم شلمچه می بره دلو تا خدا
طلائیه داره هنـوزم بوی شـهدا
می دونم شب غمها سحر می شه
دلامون صاحب بال و پر می شه
تو هیئت به خدا ذکر یا حسین
تو این دیار بی رنگی ، میون دلای سنگی
نصیب ماها دلتنگی ، نصیب شما پروازه
ولی هنوزم برا شهادت یه معبری بازه
نسیم شلمچه می بره دلو تا خدا
طلائیه داره هنـوزم بوی شـهدا
می دونم شب غمها سحر می شه
دلامون صاحب بال و پر می شه
تو هیئت به خدا ذکر یا حسین
سالهاست که آسمان، کوچ غریبشان را بر شانه هایمان، پرنده میتکاند و آفتاب ، مسیر چشمانشان را با
انگشت نشان میدهد و میگرید.سالهاست که رفتهاند و بادها، بوی پیراهنشان را بر خاکریزهای بسیار، مویه
میکنند. آنان انعکاس روشن خورشید در رودخانه های سرخ حماسهاند. دلشان، دریا مینوشت و نگاهشان،
توفان میسرود. برخاستند؛ آن هنگام که نفسهای سرما، پنجره ها را سیاه کرده بود و شهر، میرفت که در
اضطراب ثانیه های تجاوز، کمر خم کند. برخاستند و با قدمهای استوارشان در رگهای وطن، خون زندگی جاری
شد. پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده های صلابت را پشت سر گذاشتند و خاک را لبخند کاشتند.پا در
رکاب ستاره و باران ، آسمان عشق را تا دورترین ها درنوردیدند و اینک ، ما مانده ایم و این خاک مردابی. ما
مانده ایم و تکثیر بیوقفه ابرهای خاکستری. رفته اند و بارانها را با خود برده اند و فصلهایمان ، بیجوانه و آفتاب
مانده اند.کوچه های شهر را که ورق میزنم ، نامشان را بر پیشانی افتخار این سرزمین، درخشان مییابم تقویم
ها جفا کرده اند، اگر تنها به چند روز برای شهیدان بسنده کنند. قلمهای منظوم اگر کم بگذارند ، در حق خون ،
کوتاهی کرده اند.پوتینها فقط اندکی از رشادت بچه ها را پیش بردند.معبرها فقط مقداری باریک ، برای شناخت
آنان گام برداشتند. کوله های همت آنان ، واکنش سبزی بود در برابر خزانزدگی و هجوم اتفاقِ پاییز. آنجا که آنان
رفته بودند، چشمهای ما، حرفی برای گفتن نداشت.همه حرفها را با لبخند و گریه ها میزدند.خاکریزها، گواه
خوبی هستند بر اشکهای چکیده از دعای کمیلشان. شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گامهای نرفته
ما. اُنس با واژه های دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه ، با لحن های متفاوت ، استقامت
را به شعر درآوردند!آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست میگرفتند، غزلهایی از ملکوت ، در چهار گوشه سنگر گُل
میکردبرادر! خواهر! ما بدهکاریم! ما به آن روزها و شبها بدهکاریم. ما به آن مادر و پدر که با اشک و گریه،
فرزندشان را روانه جبهه کردند، بدهکاریم. به آن خانمی که بغضش را در گلو خفه کرد تا سد راه شوهرش
نشود، به آن نوزاد سه ماهه که حسرت گفتن کلمه «بابا» را تا همیشه بر دل خواهد داشت، بدهکاریم. به
مظلومیت آن شهیدی که دلش برای تنها دخترش تنگ میشد، اما فرصت بازگشت به خانه را نداشت،
بدهکاریم. به بزرگی و غرور آن امیر ارتش که به او گفتند دخترت روی تخت بیمارستان منتظر دیدن توست، برگرد،
اما او بخاطر صدها جوان هم سن و سال دخترش حاضر به ترک جبهه نشد و تنها زمانی به خانه برگشت، که
جسد دخترش را دفن کرده بودند!... ما بدهکاریم. ما به اندازه قطرات اشک مادران و همسران ، به اندازه
قطرات خون به ناحق ریخته ، بدهکاریم. به مظلومیت، معصومیت دختران و پسران بابا ندیده ، به گریههای
شبانگاه همسران شوهر از دست داده ، بدهکاریم. به بزرگی پیرمردی که کمر خم نکرد و بر جنازه تنها فرزندش
نماز خواند، بدهکاریم. ما به نام هزاران هزار شهید ، جانباز، اسیر، به هزاران هزار خانواده ، هزاران هزار پدر و
مادر، هزاران هزار کوچه که نام شهید را بر آن گذاشتهاند ، بدهکاریم. ما به امام (ره) ... ما به ایران، به اسلام بدهکاریم.....
وقتی باور غالب جامعه، «زن» را مایه عار میدانست و از «دختر» نفرت داشت و حتى آن را زنده به گور میساخت؛ در چنین محیطی، «اسلام» جایگاه انسانى زن را احیاء کرده و او را ریحانه؛ یعنی شاخه گلى ظریف مینامد. یکى از ارمغانهاى زیبای پیامبر، شخصیت دادن به دختر و زن میباشد.
بدان حد که پیامبر(ص) میفرمود :
ـ بهترین فرزندان شما، دخترانتان میباشند.
ـ از خوش قدمى زن، این است که نخستین فرزندش دختر باشد.
و چون به نبى خاتم بشارت دختر میدادند، میفرمود:
گلی است که خدا، روزیش میدهد و تامین او با خداست.
بر خود ببالید و از آن دسته دخترانى باشید که پیامبر درباره ی ایشان فرمود:
چه خوب فرزندانى اند دختران محجوب!
ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک.
سلام بر شامگاهان و صبحگاهان حضورت.
شکرا که بارانی از سپیده بر دشت خشک انتظار بارید و شعبان، مبدأ تاریخ عاشقان شد.
نهر اشک شیعه از حرا تا سامرا پیمود و عندلیب عشق در سراپرده ی گل، شعفناکی آغازید.
همتای رسول یار می آید.
یوسف اعصار امید با صد کرشمه بر محمل ارادت کنعانیان نشیند و ایوب شکیبایی و یعقوب
انتظار از بحر حسرت به ساحل وصال رسیده و همپای هزاران شقایق اشتیاق به زیارت نور
دیدگان نایل می شود.
سلام صنوبران صفا و سروهای سرور و سپیدارهای سعادت بر امیر قیام و سالار ظهور.
السلام علیک یا ابا صالح المهدی!
اینک بی تو در بهتی عظیم در لهیب فراق می سوزیم.
دل های سیاهمان حجاب دیدار با موعود منتظران است و چه اندیشیم که جز لقای تو سیاهی
نزداید و نورانی نکند.
باز آی و بی قراری دل و بی شکیبی دیده ی ما به شهد وصل، شفابخش و عطر کرامت خویش بر
عرصه ی اهل نیاز، گستر
سوم شعبان، ولادت فرخنده مهتر جوانان بهشت و آموزگار شهادت، حضرت حسین بن علی علیه السلام مبارک و خجسته باد.