مولا علی علیه السلام :
" در آخر الزمان و نزدیک شدن زمان موعود که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم وستم پر شود) زنانی ظاهر می شوند که بی حجاب و عریان بیرون آمده خودنمایی می کنند، از دین خارج می شوند(به احکام دین توجهی ندارند) در فتنه ها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت) داخل می شوند و به شهوترانی روی می آورند، به لذات جویی ها شتابانند، حرامهای الهی را حلال می کنند این زنان با این اوصاف در جهنم ابدی و دائمی هستند" (۱)
خیلی از دختران یا زنان بدحجاب از اذیت و آزار مردان لاابالی که مزاحم آنها می شوند ناراحت هستند و این دست مردان را باعث آزار خود می دانند ... اما یک نکته مهم اینجاست که بدحجابی مشوق لاابالی گری است و زمینه مساعدی برای ابراز وجود افراد هرزه را فراهم می کند لذا باید گفت : خود کرده را تدبیر نیست
«هنگامی که ببینی اگر مردی یک روز گناه بزرگی همچون فحشا، کم فروشی، کلاهبرداری و شرب خمر انجام نداده باشد، بسیار غمگین و اندوهگین میشود که گویی آن روز عمرش تباه شده است20 و میبینی که زندگی مردم از کمفروشی و تقلّب تأمین میشود.21 در آن زمان ربا شایع میشود، کارها با رشوه انجام مییابد، مقام و ارزش دین تنزّل مینماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا میکند.»
در قرآن کریم آمده است پس از آن که شیطان مهلت خواست خداوند به او مهلت داد تا «یوم الوقت المعلوم» امّا در این که منظور از «یوم الوقت المعلوم» چیست در میان مفسّران قرآن و نهج البلاغه گفتگوست.بعضى گفته اند: منظور پایان جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است
آیا مى توان گفت فرشتگان و جنّیان هم در انتظار بسر مى برند؟
آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند؟
آیا مى توان گفت فرشتگان و جنّیان هم در انتظار بسر مى برند؟
گرچه ما به روایاتى که دلالت بر منتظر بودن تمامى جنّیان و فرشتگان بکند برخورد نکردیم اما اخبار و احادیث
بسیارى بیانگر منتظر بودن گروهى از فرشتگان و اجنّه هستند.
«.. آن گاه که او(حضرت قائم عج) پرچم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را به اهتزاز درآورد سیزده هزار و سیزده
فرشته که سالها منتظر ظهورش بوده أند به زیر پرچمش گرد مى آیند (و آماده نبرد مى شوند) همان
فرشتگانى که با نوح پیامبر در کشتى، با ابراهیم خلیل در آتش و با عیسى هنگام عروج به آسمان همراه
بودند».(1)
«فرشتگانى که در جنگ بدر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) یارى دادند، هنوز به آسمان بازنگشته اند (منتظر
ظهور حضرت اند) تا اینکه حضرت صاحب الامر را یارى رسانند و مقدارشان 5 هزار فرشته مى باشد».(2)
«از امام صادق(علیه السلام) درباره ى میراث علم و اندازه ى آن پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود: خداوند دو
شهر یکى در شرق زمین و دیگرى در غرب آن دارد، در آن دو شهر، گروهى سکونت دارند که نه ابلیس را مى
شناسند و نه از آفرینش او آگاهى دارند، هر چند مدت یک بار با آنان دیدار مى کنم، آنان درباره ى مسائل مورد
نیاز و چگونگى دعا از ما مى پرسند و ما به آنان مى آموزیم، هم چنین آنان درباره ى زمان ظهور حضرت قائم مى
پرسند... گروهى از آنان از روزى که به انتظار حضرت قائم بوده اند هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته اند و
وضع آنان همین گونه بوده است، آنان از خداوند مى خواهند که صاحب الامر را به آنان بنمایاند».(3)
با توجه به این روایات مى توان بیان داشت که هم فرشتگان و هم برخى از جنّیان و هم موجودات ناشناخته
دیگرى در انتظار و چشم به راه آمدن آن منجى عالم هستند.
«زمین بشاشت خود را به سبب عدل ظاهر کند و آسمان باران خود را ببارد و درخت میوه خود را افزون دهد و
زمین گیاه خود را برآورد و براى اهل زمین خود را زینت کند و وحوش ایمن باشند تا اینکه در همه اطراف زمین
مانند چارپایان چرا کنند. زمین گنج هاى خود را ظاهر کند، پس قایم(عج) به مردم بگوید: بخورید، گوارا باشد
شما را به سبب آنچه در ایام گذشته کردید از عملها، پس مسلمانان اهل دین حق اند.» .(6)
دنیاخواهی و اسیر دنیا بودن یکی از عوامل جدا کننده حقیقت طلبان از باطل جویان است. از آنجا که حکومت
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عالم گیر است و منفعت طلبان به عدالت سوق داده می شوند و
بر آمال دنیا خواهی شان تازیانه عدالت و حقیقت نواخته خواهد شد؛ بنابراین بیشترین مخالفت ها از سوی
دنیاطلبان و دنیاخواهانی است که در هراس از دست دادن آن یا به شوق و عشق زیاده خواهی آنند. پس
مبارزه شان جدی تر و کراهت و ناپسندی شان از آن حادثه و از آن واقعه، بیشتر و جدی تر است.
دنیا خواهان در مقابل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
دنیاخواهی و اسیر دنیا بودن یکی از عوامل جدا کننده حقیقت طلبان از باطل جویان است. از آنجا که حکومت
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عالم گیر است و منفعت طلبان به عدالت سوق داده می شوند و
بر آمال دنیا خواهی شان تازیانه عدالت و حقیقت نواخته خواهد شد؛ بنابراین بیشترین مخالفت ها از سوی
دنیاطلبان و دنیاخواهانی است که در هراس از دست دادن آن یا به شوق و عشق زیاده خواهی آنند. پس
مبارزه شان جدی تر و کراهت و ناپسندی شان از آن حادثه و از آن واقعه، بیشتر و جدی تر است.
این افراد که دلبسته دنیایند و برای رسیدن به آن همواره در تلاش و کوشش، نسبت به جایگاه امام و ولایت نه
تنها هیچ شناختی ندارند؛ بلکه از درک و فهم آن نیز عاجزند. در زیارت حضرت امیر علیه السلام می خوانیم:
«خدایا شکرت که مرا بر این زیارت موفق ساختی ... در حالی که اهل دنیا و آنانی که آیات خدا را به تمسخر
گرفته و فریفته دنیا شدند، از زیارت او سر باز زدند. شکر تو را که مرا معرفتی دادی که اهل دنیا جاهل آنند و به
دیگران روی آوردند».(1)
ترجیح دنیا به آخرتخداوند از این ویژگی آنان چنین سخن می گوید:« ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی
الْقَوْمَ الْکافِرینَ»؛ «این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی
ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند».(2)
در آیه دیگری درباره این ویژگی آنان می خوانیم: « (در آن روز به آن ها می گوید:) ای گروه جن و انس! آیا
رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برایتان بازگو می کردند و شما را از ملاقات چنین روزی بیم
می دادند؟ آن ها می گویند: "بر ضد خودمان گواهی می دهیم، (آری) ما بد کردیم" و زندگی (پر زرق و برق)
دنیا آن ها را فریب داد و به زیان خود گواهی می دهند که کافر بودند» .(3)
از دیگر ویژگی های آنان این است که دنیا آن ها را فریفته و اسیر خود کرده است: «همان ها که دین و آیین
خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت. امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان
گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند».(4)
آیه دیگری از این صفت آنان چنین نام برده است: «و آن ها را حریص ترین مردم ـ حتی حریص تر از مشرکان ـ بر
زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آنجا) که هر یک از آن ها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده
شود؛ در حالی که این عمر طولانی او را از کیفر (الهی) باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آن ها
بیناست».(5)
نیم نگاهی به این آیه شریفه که می فرماید: « ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته
می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟
آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست»(6)
بیانگر آن است که این افراد در امور معنوی و تکالیف خود سست و کسل اند؛ زیرا تمام همت و عشق شان
رسیدن بیشتر به دنیاست.
این افراد که خود را برتر از دیگران و به خصوص مؤمنان می پندارند، همواره به تمسخر آنان می پردازند. قرآن در
این باره می فرماید: « زندگی دنیا برای کافران زینت داده شده است، از این رو افراد باایمان را (که گاهی
دستشان تهی است) مسخره می کنند، در حالی که پرهیزگاران در قیامت، بالاتر از آنان هستند (چرا که ارزش
های حقیقی در آنجا آشکار می گردد و صورت عینی به خود می گیرد) و خداوند هر کس را بخواهد، بدون
حساب روزی می دهد».(7)
از آنجا که افق دید دلبستگان دنیا تنها همین دنیای فانی را می بیند، می کوشند که دیگران را نیز با خود
همسو کنند و آن ها را از انجام تکالیف خود باز دارند تا بیشتر از دنیا بهره گیرند یا آنان را بیشتر استثمار کنند.
قرآن در توصیف آنان می فرماید: «همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و (مردم را) از راه خدا باز
می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند، آن ها در گمراهی دوری هستند».(8)
امام صادق علیه السلام در سخنی حال و روز این افراد متظاهر کوفی صفت را این گونه بیان می کند: « مردم
درباره ما سه گروهند: گروهی ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند و منتظر فرج ما هستند، ولی عمل ما
را انجام نمی دهند؛ اینان اهل دوزخند. گروه دوم نیز ما را دوست دارند، سخن ما را می گویند، منتظر فرج ما
هم هستند، عمل ما را انجام می دهند، اما برای رسیدن به دنیا و دریدن مردمان. اینان نیز جایگاهشان دوزخ
است و گروه سوم ما را دوست دارند، سخن ما را گفته، منتظر فرج ما هستند و عمل میکنند (برای خدا) اینان
از ما و ما از آنانیم» .(9)
از دیگر صفات و ویژگی های آنان می توان به مواردی همچون عدم یاری راه حق، عدم ادای حقوق الهی چون
زکات و خمس، عدم زمینه سازی همراهی و یاری بیشتر افراد به خاطر ثروت اندوزی شان، عدم اطاعت و
همراهی و گاه نفرت از نواب عام امام نیز همراهی با دشمنان دین و ولایت نام برد.
ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت
کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده
اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر آخرت، جز اندکی نیست
شیوه مبارزاتی در دوران ظهورامام حسن مجتبی علیه السلام در پاسخ حسن بصری که در نامه ای به حضرت از حیرت و سردرگمی امت
نوشته و از حضرت خواسته بود به او آنچه از خدا آموخته، بیاموزد؛ نوشت: «بله چنان که نوشتی ما اهل بیتیم
نزد خدا و پیامبر، اما پیش تو و اصحابت. اگر چنان که گفتی بود، دیگران را بر ما مقدم نمی داشتید. به جانم
سوگند خداوند شما را در قرآن چنین مثال زده: "أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ" ؛ "این درباره شما و
اصحاب توست"».(10)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه« فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا
یَجْحَدُونَ»؛ « امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را
انکار نمودند»(11) به شیوه مبارزاتی این افراد اشاره کرده و به جابر فرمود: « قسم به خدا آیات ما را انکار
کردند. ای جابر! چه می گویی درباره آنانی که سنت و راه ما را نابود کرده و دشمنان ما را اطاعت نموده و
حرمت ما را هتک کردند. به ما ظلم روا داشته و حق ما را غصب نمودند. سنت و روش ظالمان را به پا داشته و
راه و مسیر فاسقان را پیمودند».(12)
در احادیث کربلا افرادی چون شبث بن ربعی، حماد بن ابجر، یزید بن حارث، قیس بن الاشعث، عمرو بن حجاج
زیدی و ... تمام گفته ها و نوشته های خود برای امام و عهد و سوگندها را فراموش کرده و در مقابل سخن و
احتجاج امام حسین علیه السلام نامه را انکار کردند. اینان به خیال پست و مقام و مسئولیت آمده بودند؛
بنابراین به خیل نامه نگاران پیوستند و روزی با آمدن ابن زیاد، از این فرقه برون آمده و خرقه و لباس جنگ با امام
حسین علیه السلام را به تن کردند. اینان بندگان دنیا بودند و هر کس که ذره ای از آن را داشت یا به آن ها
وعدة آن را می داد، بندگی می نمودند.
خداوند در قرآن می فرماید: « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الْأَرْضِ أَ
رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ»؛ « ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا
هنگامی که به شما گفته می شود: "به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید" بر زمین سنگینی می کنید (و
سستی به خرج می دهید)؟ آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟ با اینکه متاع زندگی دنیا در برابر
آخرت، جز اندکی نیست».(13)
و اما احادیث مربوط به ظهور کف دست روشنی در آسمان :
علائمی که پیش از وقوع صیحه تحقّق مییابد
در اخبار رسیده از ائمه معصومین اشاره گردیده است که پیش از ظهور یوسف کنعانی، قائم منتظر(عج) نشانههایی به وقوع می پیوندد که خود دلالت بر قریب الوقوع بودن صیحه میکند. در این باب، رسول گرامی مطلب را به اجمال برگزار کرده می فرمایند که شب دوم از ماه رمضان نشانهای در آسمان پدید میآید:
"یَظهَرُ فیِ السَّماءِ آیَةٌ لِلَیلَتَینِ تَخلوُانِ مِن شَهرِ رَمَضانَ."
"دو شب گذشته از ماه رمضان نشانه ای در آسمان ظاهر میشود."( الملاحم و الفتن: سیّد بن طاوس، ص35.)
اما شاید بتوان به بفضیل این سخن پیامبر خدا را در کلام امام صادق علیه السلام جست و جو نمود که فرمودند:
"سالی که صیحه آسمانی شنیده میشود، قبل از آن در ماه رجب نشانهای دیده خواهد شد. سؤال شد آن نشانه چیست؟ فرمود: سیمایی در قرص ماه دیده می شود و کف دست روشنی در فضا ظاهر می شود."(کتاب الغیبه : نعمانی، ص134 * بحار الانوار : مجلسی، ج52: ص233* منتخب الاثر: صافی، 441.)
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
"و وجه و صدر یظهران للناس فی عین الشمس."
"صورت و سینهای در قرص خورشید برای همگان ظاهر میشود."
وقوع صیحه آن زمان است که اختلاف و تشتّت دامنگیر جوامع شده باشد و تفرقه و جدایی سایه گستر. در آغاز سروشی آسمانی گوش نواز میشود و سپس کف دستی پدید میآید و بعد از این وقایع صیحه آسمانی طنین افکن میگردد.
امیر المؤمنین علی علیه السلام در فرازی از یک روایت که در باب احوال آخر الزّمان ایراد فرمودهاند میفرمایند:
"...آنگاه امور مردم هرگز اصلاح نمیشود و هرگز نمیتوانند در اطراف یک محور گرد آیند، تا هنگامی که منادی از آسمان بانگ بر میآورد: به سوی فلانی بشتابید و از او دور نشوید. سپس کف دستی در آسمان ظاهر میشود و به سوی او اشاره میکند."(الملاحم و الفتن: سیّد بن طاوس؛48* بشارة الاسلام: کاظمی، ص79* روز گار رهایی: کامل سلیمان، ج2: ص867.)
حالت و واکنش مردم در قبال صیحه را از زبان به حق ناطق امام صادق علیه السلام بشنوید:
"هنگامی که بانگ آسمانی را بشنوند، مانند کسی که بر سرش مرغ نشسته باشد، خشکشان میزند. تمامی دشمان خدا در برابر صیحه آسمانی خاضع و منفقاد میشوند. اگر در خبری هم دچار شکّ و تردید باشند در مورد صیحه آسمانی هیچ تردیدی هخواهند داشت، که با نام پدر و نام اجداد طاهرین او (عج) ندا خواهند شد."( کتاب الغیبه : نعمانی، ص136 و ص150* الزام الناصب: حائری، ص226 و ص176* روزگار رهایی: کامل سلیمان، ج2:ص887.)
مفاد این صیحه
حال که به وجود صیحه با مدد از روایت به اثبات رسید باید دید که مفاد این صیحه چیست؟ آیا فریادی بی مناسبت؟ یا نه ، ندایی است که پیام و فرمانی در بر دارد.
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله می فرمایند:
"به هنگام خروج قائم عج منادی آسمان یانگ می زند: هان ای مردمان! خداوند مهلت ستمگران را پایان بخشید و بهترین امّت محمد صلّی الله علیه و آله را به پیشوایی و سرپرستی شما برگزید، خود را در مکّه به او برسانید"(کتاب الاختصاص: شیخ مفید* بحار الانوار: علّامه مجلسی، ج 52: ص304.)
امام باقر علیه السّلام در این باره می فرمایند"
"منادی آسمانی در اوّل صبح بانگ بر می آورد: ای مردمان! آگاه باشید که حق با علی و شیعیان اوست. شیطان که نفرین خدا بر او باد، در آخر همان روز بانگ بر می آورد: حق با سفیانی و پیروان اوست."(کمال الدّین: شیخ صدوق، ج2: ص652* الارشاد: شیخ مفید، ص 38* کتاب الغیبه: شیخ طوسی، ص266-267* اثبات الهداه: حرّعاملی، ج729* بحار الانوار: علّامه مجلسی، ج52: ص206* منتخب الاثر: صافی، ص457.)
طبع تبریز از ابی حمزه ثمالی روایت کرده گفت: گفتم به ابی عبد الله(حضرت صادق) علیه السّلام که ابی جعفر( حضرت باقر) علیه السّلام می فرمود خروج سفیانی حتمی است و طلوع آفتاب از مغرب نیز حتمی است و چیزهای دیگری بود که می فرمود از حتمیّّات است. که ما قسمت کوتاهی از آن را آورده ایم:
"در اوّل روز ندا کننده ای از آسمان ندا می کند که آن را هر گروهی به زبان های خودشان می شنوند که آگاه باشید، به درستی که حق با علی و شیعیان او است. پس از آن ندا می کند شیطان در آخر روز از زمین که حق با عثمان و شیعیان او است. پس در این هنگام در شک افتند داخل شوندگان باطل."(غیبت طوسی: ص282* نوائب الدّهور فی علائم الظّهور: ص4-5.)
به شهادت روایات موجود زمان وقوع این صیحه در شب جمعه بعد از نماز صبح، بیست و سوم از ماه مبارک رمضان است، که در لحظات آخر روز بیست و سوم صدای گریه ابلیس بلند می شود و مردم را به پیوستن به لشکریان سفیانی فرا می خواند.
در روایت بلند بالایی که ابن عقده از امام باقر علیه السّلام نقل می کند:
"...ندای آسمانی جز در ماه رمضان نخواهد بود که ماه رمضان ماه خدا است و آن بانگ جبرئیل است که به سوی حق فرا می خواند... ندای آسمانی در ماه رمضان، در شب جمعه، شب بیست و سوم رمضان است. هرگز در مورد آن دچار شکّ و تردید نشوید و گوش فرا دهید، و اطاعت کنید. و در پایان روز صدای ابلیس لعین بلند می شود که می گوید: فلانی مظلوم کشته شد. این بانگ نا بهنگام گروهی را به شک می اندازد و گروه کثیری با شکّ و تردید وارد آتش می شوند. نشانه بانگ جبرئیل این است که به نام قائم عج و نام پدرش ندا می کند. دختران پرده نشین نیز با شنیدن آن خوشحال می شوند و پدران و برادرانشان را تشویق می کنند که خروج کنند."(کتاب الغیبه: نعمانی، ص253* کتاب الغیبه: شیخ طوسی، ص274* بحار الانوار: علامه مجلسی، ج52: ص230و 234و 290و 348و 354* منتخب الاثر: صافی، ص434و 448و 449.)
لینکهای مطلب:
http://www.universetoday.com/2009/04/03/humble-little-pulsar-puts-on-a-big-show/
به گزارش البرز، برخی منابع اسرائیلی طی روزهای گذشته دست به انتشار خبری باعنوان تولد "دجال آخرالزمان " از بدنیا آمدن کودکی عجیب الخلقه در سرزمینهای اشغالی فلسیطنیان خبر میدهند که تنها یک چشم دارد و چشم سمت چپش روی پیشانی اش قرار گرفته و فاقد گودی زیرچشم و بینی است ،دراین اخبار تلاش شده این کودک دجال فتنه گر آخرالزمان معرفی شود .
درحالیکه چندی پیش به نقل از یکی از دانشمندان دینی کشور خبر باقی ماندن "فقط 5 نشانه ظهور" منتشر شد خبر تولد نوزادی عجیب الخلقه اسرائیل را فراگرفته است .به گزارش البرز برخی منابع صهیونیستی با انتشار تصاویری از این کودک عجیب الخلقه از وی بعنوان اصلی ترین علامت آخر الزمان یاد میکنند.
منتشر کنندگان خبر مذکور با معرفی نوزاد مذکور بعنوان یک نوزاد یهودی وی را با دجال که در کتب دینی ادیان بزرگ اسلام ،مسیحیت و یهود ازوی بعنوان فتنه گر آخرالزمان یاد شده ،مقایسه میکنند.این منابع با طرح این سوال که آیا این نوزاد که اکنون با مرگ دست و پنجه نرم میکند همان دجال فتنه گر است؟ ادامه میدهند: دجال پس از رشد و تکامل جسمی مدعی خدایی شده و فتنه گری در جهان را آغاز خواهد کرد .
انتشار خبرمذکور بصورت گسترده ازسرزمینهای اشغالی آغاز و تاکنون بسیاری از کشورهای جهان را دربرگرفته است این درحالیست که درپیگیریهای به عمل آمده به سرنخ هایی برای استفاده ابزاری از این نوزاد ناقص الخلقه دست یافته ایم. این پیگیریها حاکیست نوزاد مذکور چندی پیش در چین و ازیک پدر و مادر اهل این کشور بطور ناقص متولد شد.
تولد این کودک منجر به بروز ترس درمیان این خانواده چینی میگرددتااینکه با پیشنهاد قابل توجهی ازسوی یک صهیونیست مواجه میشوند.این یهودی با پیشنهاد کلانی اقدام به خرید نوزاد مذکور و انتقال وی به اسرائیل مینماید.
کودکی که هم اکنون در برزخ مرگ و زندگی دست وپنجه نرم میکند به ابزاری برای تحقق آرمانهای صهیونیست مبدل شده است.
باتوجه به اعلام تولد دجال درمیان قوم یهود در احادیث شیعی و انتشارگسترده خبر مذکور این امکان برای رژیم صهیونیستی فراهم میشود تا ضمن تثبیت عقاید دینی یهود صهیونیست بر یهودی بودن اراضی فلسطینیان تاکید نمایند.
براساس
برخی روایات شیعی پیش از ظهور آخرین منجی عالم علائمی طبیعی و غیر طبیعی
درجهان رخ خواهد داد که به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم بندی شده است .براساس
این روایت علائم فرعی داری تعدد است وهمگی آنها پیش از ظهور باید اتفاق
بیفتد ولی تنها بروز یکی از علائم اصلی یا حتمی برای اعلام نزدیکی ظهور
منجی کفایت میکند. علائم حتمی برای ظهور :
-1خروج سفیانی وخسف بیدا :
در روایتی از امام علی بن الحسین(ع) مرویست که قیام حضرت قائم حتمی و امر
سفیانی نیز حتمی است و تازمانی که سفیانی نیاید حضرت قیام نخواهد کرد.
-2 خروج یمانی:
امام صادق(ع) دراین باره میفرمایند: سه کس در یک سال و در یک روز قیام
میکنند؛ خراسانی و سفیانی و یمانی و در بین این سه پرچم بهترین پرچمها از
یمانی است: زیرا پرچمی است که به حق دعوت میکند.
-3 صیحه آسمانی:
ندایی که ازآسمان شنیده میشود و عالمیان همگی این صدا را خواهند شنید
ازجمله علائم حتمی شمرده میشود .امام باقر در روایتی از این نشانه ظهور
چنین بیان میفرمایند: صدایی از آسمان شنیده میشود که حق با او (امیر
المومنین) و پیروان اوست. در این هنگام قائم ما خروج خواهد کرد.
-4 قتل نفس زکیه:
قتل نفس زکیه نیز از علائم قطعی ظهور شمرده میشود و براساس روایتی از نبی
گرامی اسلام(ص) در شرح علائم ظهور اینگونه نقل میشود که : مهدی ظهور
نمیکند تا اینکه نفس زکیه کشته شود.
-5 ظهور دجال :
براساس همین روایات دجال بعنوان فردی با یک چشم که از گودی معمول زیرچشم
برخوردار نبوده و چشم سمت چپش روی پیشانی اش قرارگرفته و دارای شمایل
ترسناکی است و...نام برده شده است .براساس
روایات مختلف چهره دجال ناقص ، کور و یک چشمی که و از اصل خلقت یک چشم
ندارد به طورى که گودى حدقهاش نیست و ادعای خدائی میکند ،چشم چپش در وسط
پیشانی او قرار دارد،متولد شده در میان قوم یهود ازجمله ترسیم شده است.
بىگمان خواهد آمد
در صبح یک آدینه!
سوار بر سمند سپیده با رایت آفتاب بر دوش،
تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گیتى!
او مىآید
تا با آذرخش ذوالفقارش
سینه شب را بشکافد!
و خورشید خدا را نمایان سازد!
او مىآید
زیباتر از هزار نگار و خوبتر از صد هزار بهار!
او مىآید و از بادهاى خزانى، انتقام همه لالههاى پرپر را مىگیرد!
همان بهارى که لالهها به احترام او برخاستهاند
و آن نگارى که، نرگسها نگران مقدم اویند.
شاهدى که شقایقها آینه افروز نگاهش هستند و چشمهها به دنبال او جارى مىگردند.
و مردى که پیشاپیش مشرق آفتاب بهاریست و بوى خدا از ردایش جارى است.
مردى که بوى سحر، صفاى سپیده ، صداقت آینه، مهربانى مهر، لطافت نسیم، نازکى گل، پاکى شبنم، تلاوت رود، غوغاى صبح، ترنم باران، زلالى چشمهساران، روح توفان، شکوه آسمان، صلابت کوهستان، هیبت آتشفشان، آرامش صحرا، عمق دریا و وسعت هستى با اوست. او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت;
به زیبایى بهشت، به وسعت تاریخ در گستره هستى.
شهرى خرم، شهرى آباد، شهرى خالى از بیداد و بهشتى تهى از جور شداد.
شهرى مملو از گل و گیاه و لبریز از نور و آب، شهرى پر از پرنده و شکوفه و شقایق، شهرى لبالب از شهد و شور و شیدایى و سرشار از هلهله و شادى.
او خواهد آمد و شهرى خواهد ساخت که در رؤیا نمىآید و در خیال نمىگنجد.
همان شهر آرزوها شهر آینهها، شهر آبیها، شهر همیشه بهار،
شهرى که آفتابش همیشه لبخند مىزند.
شهرى که آسمانش سبز است، دریایش سبز است، صحرایش سبز است، و دلهاى مردمش نیز سبز است.
شهرى که درختانش سبزند و هیچ گاه رخت عزا نمىپوشند.
شهرى که مرغانش، نوحه نمىخوانند، بادها مرثیه نمىسرایند، دریاها موسیقى آرامشبخش، پخش مىکنند و ماهیها آواز آزادى سر مىدهند.
شهرى که قناریهایش در قفس نمىخوانند، دل گنجشکانش نمىلرزد، قوهایش در خلوت نمىمیرند، پرستوهایش مهاجرت نمىکنند و از سقف ایوانهایش همیشه چلچله مىچکد.
شهرى که آسمان هر کجایش یک رنگ است، هواى هر بامش تابستانى است.
در کنار کاخهایش، کوخهایى خراب نشده، چینههایش کوتاه است و کسى براى دیدن آسمان، کلاهش نمىافتد.
شهرى که سنگفرش خیابانهایش، بال فرشتگان است.
از کوچههایش بوى یاس مىآید.
در تمام خانههایش عطر گل محمدى مىوزد.
واز پارکهایش شمیم بهشتبه مشام مىرسد. شهرى که شیطان در آن، پرسه نمىزند، نگاهها مسموم نیست گوشها حرف ناحق را نمىشنوند، زبانها سخن لغو نمىگویند و دهانها گوشت مرده مسلمانى را نمىجوند.
شهرى که در آن گل را نمىفروشند، مسلمان از مسلمان سود نمىبرد کسى از کسى ربا نمىگیرد.
لباسها را مد روز نمىدوزند و زیباییهایش تحمیلى نیست!
و کسى زیبایىاش را به رخ دیگران نمىکشد، بر مالش نمىنازد و دنیایش را وسیله فخرفروشى قرار نمىدهد، مردانش دنیا را سه طلاقه کردهاند و مهریه زنانش مهر کربلا و مهر زهراست!
شهرى که الگوى زنانش، فاطمه و زینب، سلاماللهعلیهما، است و اسوه مردانش محمد، صلىاللهعلیهوآله، و على، علیهالسلام، است و سوژه جوانانش حسن و حسین دو آقاى جوانان بهشتاند.
شهرى که در آن، گردن گردنکشان شکسته، زنجیر بردگان گسسته، دستشیاطین بسته و هر کس در جاى خود نشسته! و کسى راه حق را نبسته!
شهرى که ساکنانش شناسنامه ندارند، هر کس به سیمایش شناخته مىگردد و در و دیوارش آینه کاریست.
شهرى که در آن همه از حرام متنفرند، چرا که حلاوت حلال را چشیدهاند، معروف مشهور است و منکر منفور.
واژه ظلم و ستم از فرهنگش رفته و قاموس قسط به عدالتبین همه تقسیم شده!
شهرى که در آن عملى آلوده به ریا نیست و کسى زهد نمىفروشد و به فسق مباهات نمىکند، گرگى لباس میش نپوشیده، تمساح اشک نمىریزد، دست التماس براى نفس به سوى کسى دراز نمىشود و پاى تجاوز به حریم دیگران وارد نمىگردد. شهرى که آب در لانه مورچه نمىافتد، کسى ساز خود را نمىزند، آشها شور یا بىنمک نمىشوند، ولایتى بىولایت نمىماند، هر کس به اندازه سعىاى که کرده استبهرهمند مىگردد، و بوى بهبودى اوضاع شنیده مىشود.
شهرى که در آن دل نمىگیرد، حوصله سر نمىرود، آدمهایش کاریکاتورى رشد نکردهاند، نسلکشى نیست، خودکشى نیست، شور و غوغاى زندگى بر پاست.
شهرى که بنزها به پیکانها پز نمىدهند، سوارها به پیادهها پوزخند نمىزنند، کاخها جلو آفتاب کوخها را نمىگیرند، چشم و همچشمى نیست، دنیا چشم کسى را نمىگیرد، ملاکها مدرک نیست، گر چه مدرک کسى کمتر از اجتهاد نیست و ملاکهاى برترى، تقوا و پرهیزکاریست ولى حتى هیچ کس تقوایش را به رخ نمىکشد.
شهرى که در آن زمینها بىمرز است، پرچمها یک رنگ است، زندگى زیباست، عطر وحدت از همه جا به مشام مىرسد و جز محارم چیزى خصوصى نیست.
شهرى که در آن عقل عقیل نمانده، دلها جوان مىماند، روى سنگ قبرها ترکیب «جوان ناکام» نقش نبسته. شهرى که در آن مزرعهها لم یزرع نمىماند، کرتها معطل نشدهاند و آبها هدر نمىرود.
شهرى که رودهایش خروشان، چشمههایش جوشان، گاوهایش شیرافشان، درختانش پر بار، کشتزارهایش بىآفت و محصولاتش بابرکت است.
شهرى که باران عشق باریده و شبنم شوق بر گلبرگها چکیده و سبزه معرفت روییده، گل یکرنگى جوشیده و آفتاب حق همه جا دمیده و همه به آرزوهایشان رسیدهاند.
شهرى چنان، که در خاطر نگنجد، در خیال نیاید، و به هیچ دلى خطور نکرده که خدا براى بندگان صالحش در چنین شهرى چه چشمروشنىهایى مهیا کرده.
خدایا! ما مشتاق چنین شهرى هستیم، شهرى که در آن دولتبا کرامتخلیفه تو برپاست همان امامى که انبیا به احترام او برخاستهاند. و آن موعود سبزى که وعده ازلى و تخلفناپذیر تو در آن حاکمیت دارد، و در دولت دین پناهش اسلام و اهلش را عزت و سربلندى مىبخشى و نفاق و کفر و اهلش را ذلیل و خوار مىگردانى، مهربانا از تو مىخواهیم که ما را در آن دولتحقه، اهل دعوت به طاعتت و از پیشوایان راه هدایتت قرار دهى و به واسطه آن امام بزرگوار به ما عزت و کرامت و خیر دنیا و آخرت را عطا فرمایى
روایاتی که رجعت کنندگان را معرفی می کند، به دو دسته تقسیم شده اند:
1. بعضی روایات به طور عموم دلالت می کند که تمام مؤمنان خالص (زن و مرد) و کفار و معاند (زن و مرد) که در طول تاریخ در روی زمین زندگی کرده اند، بر می گردند. امام صادق علیه السلام فرموده است: « همانا رجعت عمومی نیست؛ بلکه خصوصی است، بر نمی گردند مگر مؤمنان خالص و کفار محض».(1)
2. بعضی از روایات، رجعتکنندگان را با اسم و مشخصات معرفی می کند.
در این میان گروهی از یاوران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، زنانی هستند که خدا به برکت ظهور امام آنان را زنده می کند و آن ها بار دیگر به دنیا رجعت می کنند.
در منابع معتبر اسلامی، نام سیزده زن آمده است که به هنگام ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زنده خواهند شد و در لشکر امام به مداوای مجروحان جنگی و پرستاری بیماران خواهند پرداخت. در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: « همراه مهدی سیزده زن خواهند بود». مفضل بن عمر از حضرت پرسید: «آن ها را برای چه کاری می خواهد؟» حضرت فرمود: «برای مداوای مجروحان و رسیدگی به مریض ها؛ همان گونه که وقتی همراه پیامبر بودند، چنین میکردند». مفضل پرسید: «نام آن ها را بفرمایید». حضرت فرمود: «قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیّه، سمیه مادر عمار بن یاسر، زبیده، ام خالد احمسیه، ام سعید حنفیه، صبانه ماشطه و ام خالد جهنیه».(2)
هر چند در حدیث امام صادق علیه السلام فقط از نه نفر از آنان نام می برد، اما باید توجه داشت زنانی همچون «صیانه» که مادر چند شهید بود و خود نیز با وضعی جانسوز به شهادت رسید، سمیه که در راه دفاع از عقیدة اسلامی خود، سخت ترین شکنجه ها را تحمل نمود و تا پای جان از عقیدة خود دفاع کرد، ام خالد که برای حفظ اسلام جانباز شد و نیز دیگرانی همچون زبیده، کسانی بودند که زرق و برق دنیا هرگز آنان را از اسلام باز نداشت؛ بلکه آن ها از آن امکانات در راه عقیده خود استفاده کرده و در مراسم حج که یکی از ارکان دین است، به کار بردند. بعضی نیز افتخار دایگی رهبر امت را داشتند و خود نیز از معنویات زیادی برخوردار بودند و بعضی دیگر، از خانوادة شهیدانی بودند که خود، پیکر نیمه جان فرزندان شان را حمل کردند. این افراد با داشتن چنین شرایطی ثابت کردند که می توانند گوشه ای از بار سنگین حکومت جهانی اسلام را بردوش گیرند.
زنان مؤمن
سمیه، مادر عمار یاسر
هفتمین فردی که به اسلام گروید و بدترین شکنجه ها را نیز تحمل کرد، سمیه بود.(3) او و شوهرش، یاسر در دام ابوجهل گرفتار شده بودند و او به آن ها دستور داد که به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دشنام دهند، اما آن ها چنین کاری نکردند. ابوجهل زره آهنی به سمیه و یاسر پوشاند و آن ها را مقابل آفتاب سوزان نگه داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله که گاهی از کنارشان عبور می کرد، آن ها را به صبر و مقاومت سفارش می کرد و می فرمود: «ای خاندان یاسر صبر پیشه کنید که وعده گاه شما بهشت است». سرانجام ابوجهل با ضربتی آنها را به شهادت رساند.(4)
این زن که نامش "برکه" است، دختر "ثعلبه بن عمرو بن حصن بن مالک" و خدمت گزار "آمنه"، مادر پیامبر و کنیز پیامبر صلی الله علیه و آله بود. آن گاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله مادر خود را از دست داده بود، وی پرستاری حضرت را برعهده گرفت و به اصطلاح، خدمت گزار رسول خدا صلی الله علیه و آله محسوب می شد. پیامبر صلی الله علیه و آله درباره اش می فرمود: «او باقی ماندة خاندان من است».(5) او از شیفتگان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا علیها السلام او را به عنوان شاهد معرفی کرد و پنج یا شش ماه پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان خلافت ابوبکر از دنیا رفت.(6)
از دیگر زنان رجعت کننده در دوران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که به یاری حضرت می پردازند، "صیانه" است. درباره او آمده می نویسند: «در دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، سیزده تن برای معالجة زخمیان زنده گشته و به دنیا باز می گردند. یکی از آنان "صیانه" است که همسر "حزقیل" و آرایشگر دختر فرعون بوده است. شوهرش "حزقیل" پسرعموی فرعون و گنجینه دار او بوده و به گفتة او، مؤمن خاندان فرعون است که به پیامبر زمانش، موسی علیه السلام ایمان آورد».(7)
وی که همسر "زید بن عاصم" و از بانوان مجاهد و صحابی فداکار رسول خدا صلی الله علیه و آله و راوی حدیث از آن حضرت بوده است. درباره او نوشته اند: « در بیعت عقبه که 62 مرد از قبیله خزرج شرکت داشتند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند، دو زن یعنی نسیبه و خواهر وی هم حضور داشتند و بدون اینکه به هنگام بیعت، دست رسول خدا صلی الله علیه و آله به دست آن ها بخورد، با آن حضرت بیعت کردند و به اطاعت پیامبر صلی الله علیه و آله اقرار و تعهد نمودند».(8)
او که کنیه اش "ام عماره" است، در بیعت رضوان، جنگ احد و در جنگ یمامه که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسیلمه کذاب واقع شد، حضور داشته است. ایمان و اخلاص و فداکاری وی در جنگ احد، به جایی رسید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «وفاداری و مقاومت نسیبه، بهتر و بالاتر از بسیاری از مردها می باشد».(9) در جنگ "یمامه" نیز دوازده زخم برداشت و حتی یک دست وی هم قطع شد.
ام خالد عبدی، بانویی است که استاندار عراق، یوسف بن عمرو به سبب عقیده شیعی و پیروی از زید بن علی بن الحسین علیه السلام در کوفه، دست او را قطع کرد. وی در راه عقیده و عبادت خویش، استواری و پای بندی قاطعی داشت و در بیان معارف دین و ابراز عشق و ارادت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله برابر مخالفان، هیچ کوتاهی و مسامحه ای روا نمی داشت.(10)
او، همسر هارون الرشید و از شیعیان بود. وقتی هارون از عقیدة او آگاه شد، سوگند یاد کرد او را طلاق دهد. او به انجام کارهای نیک معروف بود. زمانی که یک مشک آب در شهر یک دینار طلا ارزش داشت، او همة حُجاج و شاید مردم مکه را سیراب کرد. او دستور داد با کندن کوه ها و احداث تونل ها، آب را از خارج حرم مکه، به حرم آوردند. وی صد کنیز داشت که همگی حافظ قرآن بودند و هر کدام موظف بود که یک دهم قرآن را بخواند؛ به گونه ای که از منزل او صدای قرائت قرآن همانند زمزمة زنبورهای عسل بلند بود.(11)
بزرگانی همچون شیخ طوسی، شیخ کلینی، فیض کاشانی، محدث بحرانی، طبرسی، راوندی و علامه مجلسی، او را محدث و راوی حدیث از هشت تن از امامان معصوم، از امام علی علیه السلام تا امام رضا علیه السلام دانسته اند. وی، راوی حدیث از امام علی علیه السلام بوده و در روزگار امام زین العابدین علیه السلام، 113 سال از عمر او می گذشت. در سال 183ق که امام موسی بن جعفر علیه السلام شهید شده و امام رضا علیه السلام عهده دار امامت گردید، وی به حضور امام هشتم رسید؛ در حالی که عمر او در این روزگار، حداقل 235 بود. وقتی از دنیا رفت، امام رضا علیه السلام او را با پیراهن خود کفن کرده و به خاک سپرد. سن او هنگام مرگ، بیش از 240 سال بود. او، دوبار به جوانی بازگشت که یک بار به معجزه امام سجاد علیه السلام و بار دوم به معجزه امام هشتم علیه السلام بود. هشت امام معصوم علیهم السلام با خاتم خود بر سنگی که او همراه داشت، نقش بستند.(12)
دانشمندان رجالی و اهل فقه و حدیث، مانند شیخ طوسی، برقی و مامقانی این بانوی بزرگوار را از بانوان یاور امام صادق علیه السلام و راوی حدیث از آن حضرت معرفی کرده اند. میزان پایداری در عقیده و پای بندی او به اسلام و تشیع و علاقه اش به امیرالمؤمنین علیه السلام، از جریانی که دربارة شیوه اسارت و شهادت پدرش توسط ابن زیاد نقل می کند، مشخص می شود.(13)
در حدیثی از امام باقر علیه السلام، از زنی خبر داده شده است که حضرت زهرا علیها السلام را خیلی رنج می داد. این زن نیز از رجعت کنندگانی است که باز می گردد تا به سزای عملش در این دنیا برسد:« آگاه باشید اگر قائم ما قیام کند، حمیراء زنده می شود تا اینکه آن حضرت به او تازیانه بزند و تا اینکه از وی برای فاطمه دختر رسولخدا انتقام بگیرد. روای از حضرت پرسید:« فدایت شوم! چرا بر او تازیانه می زند؟» حضرت فرمود: «به سبب افترا و تهمتی که به أم ابراهیم زد». روای پرسید: «چرا خداوند، تا زمان قائم آن را به تأخیر انداخت؟» امام باقر علیه السلام فرمود: «به سبب اینکه خداوند، پیامبر را برای رحمتِ خلق مبعوث کرد، ولی مهدی را برای انتقام از دشمنان».(14)
_____________________________
پی نوشت:
1. حر عاملی، الایقاظ من الهجعة، باب 10، ص360.
2. طبری، دلائل الامة، ص260.
3. طبسی، چشماندازی از حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص78.
4. ریاحین الشریعة، ج4، ص335.
5. تاریخ طبری، ج2، ص7.
6. قاموس الرجال، ج10، ص378.
7. ریاحین الشریعة، ج5، ص153.
8. ابن اثیر، اسدالغابة، ج5، ص 555.
9. بحارالانوار، ج20، ص 133.
10. آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج14، ص 23، 108، 176.
11. چشم اندازی به حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، ص77.
12. مامقامی، تنقیح المقال، ج23، ص 75.
13. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج1، ص 522؛ ریاحین الشریعة، ج5.
14. صدوق، علل الشرایع، جلد 1و2، ص304