سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

آخرین نظرات
پیوندها

۶۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او

هر ستاره، پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، کهکشان

رعد وبرق شب، طنین خنده اش

سیل وطوفان، نعره توفنده اش

دکمه ی پیراهن او، آفتا ب

برق تیغ خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین

خانه اش در آسمان،دور از زمین

بود، اما در میان ما نبود

مهربان وساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا

از زمین، از آسمان، از ابرها

زود می گفتند : این کار خداست

پرس وجو از کار او کاری خداست

هرچه می پرسی، جوابش آتش است

آب اگر خوردی، عذابش آتش است

تا ببندی چشم، کورت می کند

تا شدی نزدیک، دورت می کند

کج گشودی دست، سنگت می کند

کج نهادی پای، لنگت می کند

با همین قصه، دلم مشغول بود

خوابهایم، خواب دیو وغول بود

خواب می دیدم که غرق آتشم

در دهان اژدهای سرکشم

در دهان اژدهای خشمگین

بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم، بی صدا

در طنین خنده ی خشم خدا …

نیت من، در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم، همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب وهندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه، در یک روستا

خانه ای دیدم، خوب وآشنا

زود پرسیدم : پدر، اینجا کجاست ؟

گفت، اینجا خانه ی خوب خداست!

گفت : اینجا می شود یک لحضه ماند

گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

با وضویی، دست و رویی تازه کرد

با دل خود، گفتگویی تازه کرد

گفتمش، پس آن خدای خشمگین

خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟

گفت : آری، خانه او بی ریاست

فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان وساده و بی کینه است

مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی

نام او نور و نشانش روشنی

خشم، نامی از نشانی های اوست

حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی، شیرین تر است

مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می دهد

قهر هم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست

قهری او هم نشان دوستی است…

تازه فهمیدم خدایم، این خداست

این خدای مهربان وآشناست

دوستی، از من به من نزدیک تر

از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد

نام او را هم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود

چون حبابی، نقش روی آب بود

می توانم بعد از این، با این خدا

دوست باشم، دوست، پاک وبی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان درباره ی گل حرف زد

صاف وساده، مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت

با دو قطره، صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند

با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علفها حرف زد

با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان درباره ی هر چیز گفت

می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان وآشنا :

پیش از اینها فکر می کردم خدا …

         

    بخدا گفتم: " بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... ".

    خدا خندید و گفت: " بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ... "

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۰
آشنا

مردی در خواب با خدا مکالمه‌ای داشت: “خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی است؟ “، خدا او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق‌هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته‌ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته‌ها از بازوهایشان بلندتر بود، نمی‌توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.

مرد با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: “تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است”، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می‌گفتند و می‌خندیدند، مرد گفت: “خداوندا نمی‌فهمم؟!”، خدا پاسخ داد: “ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می‌بینی؟ اینها یاد گرفته‌اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می‌کنند.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۶
آشنا

حوالی ساعت 22:18 شامگاه امشب (پنجشنبه 18 خرداد 1391)، گزارش‌های متعددی از شهرهای کشور مبنی بر مشاهده پدیده نورانی عجیبی در آسمان منتشر شد. ماهیت این پدیده هنوز مشخص نشده است.

گزارش‌های رسیده حاکی از آن است که در آسمان تبریز، همدان، شیراز، کرج، تهران، کرمانشاه، شاهرود و مشهد، پدیده عجیبی دیده شده که ماهیت آن هنوز مشخص نیست.

به گفته برخی شاهدان عینی، نور سفیدی ناگهان منفجر شد و ابری در اطراف آن شکل گرفت که به سرعت گسترش پیدا کرد و نیمی از آسمان را گرفت.

تصویر زیر را علیرضا منشتی از کرمانشاه گرفته است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۲۴
آشنا
از گذاشتن چنین مطلبی معذرت میخوام 

یک مادر خرافی و وحشی، در مراسم شیطان‌پرستی Satanism دو چشم فرزند 5 ساله‌ی خود را از کاسه درآورد.

 

Iranpn   – حوادث : به گزارش بخش حوادث بین‌الملل ایران پی‌ان: یک مادر خرافی و وحشی، در مراسم شیطان‌پرستی Satanism دو چشم فرزند 5 ساله‌ی خود را از کاسه درآورد.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۴
آشنا
نیست! که این ها خیلی پیشرفت داشتند ؛ می خواهند الگوی پیشرفت خودشون را به جوانان ما نشان بدهند !! آخه یکی به این به اصطلاح متمدن ها بگوید که دکتر بهشتی چهار دهه پیش گفت : "اگر برهنگی تمدن است ، حیوانات متمدن تر هستند"
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۱۶
آشنا
اقدام هتاکانه خواننده موهن به مقدسات شیعه موجب شد که هموطنان ایرانی به صورت خودجوش پس از اعلام حکم ارتداد او توسط مراجع، جایزه‌هایی را برای اجرای حکم اعدام اختصاص می‌دهند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۱
آشنا
هرطرف را که سر می چرخاندم با یک قیافه بزک شده و یک نشانه فیلمفارسی گونه روبه رو می گشتم که به طرز مهیبی حال به هم زن بود! اسم ها هم که خدا نصیب نکند! اوج ابتذال و فیلمفارسی گری!
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۱ ، ۱۰:۵۶
آشنا
یش از 18 هزار قطعه از زیردریایی فوق سنگین 3200 تنی طارق با تلاش بی وقفه متخصصان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران طراحی ، ساخته و تعویض شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۴:۲۵
آشنا
به نظر میرسد ‘افسانه جادوگر’ عنوان هوشمندانه ای است که برای فیلم سینمایی ‘کارآموز استاد ساحر’ برگزیده شده است تا حساسیت های احتمالی در خصوص پخش این اثر را به حداقل برساند.

واقعیت از تخیل عجیب تر است! شاید این جمله مارک تواین نویسنده شهیر آمریکایی در نگاه اول نوعی اغراق ادبی قلمداد شود. اما پخش برخی فیلمهای خاص از شبکه های رسانه ملی عجایب شگف انگیزی را باور پذیر کرده است. تصور کنید برخی مسؤولین رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران که از اساس برای حرکت در جهت تفکر ایرانی- شیعی ضد امپریالیستی- صهیونیستی سازمان یافته است اقدام به آموزش باطنی ترین تعالیم مکاتب یهودی و آنگلوساکسان بنماید و جوانان مخاطب خود را به بهره گیری از این تعالیم برای کشف راه آینده دعوت کنند. این تصور عجیب و شگفت انگیز به دست مسؤولین تهیه فیلم های خارجی شبکه سه سیما تحقق یافته است.

نماد تک چشم سمت چپ به خوبی در طراحی پوستر فیلم استفاده شده است
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۱
آشنا

شیطان پرستی چیست؟

شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .

شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۴۱
آشنا