چر از مرگ می ترسیم؟
چر از مرگ می ترسیم؟
یکی از سوالاتی که همواره مطرح است چرا بشر از مرگ می ترسد؟ چرا وقتی اسم مرگ جلومان می آورند موهای سرمان سیخ می شود؟ چرا وقتی اسم مرگ می آورند مادر به بچه اش میگه خدا نکند ؟نیاید آن روز . دور از جون و ....
می گویند هارون الرشید که در خواب دیده بود همه دندانهای او ریخته است و تعبیر خواب کردن آن دو نفر که یکی گفت: «همه کسان تو پیش از تو می میرند. و دیگری گفت: «عمر خلیفه از همه بستگانش طولانیتر خواهد بود» و واکنش هارون در برابر دو تعبیر کننده که به دومی صد دینار داد و اولی را صد تازیانه زد نیز دلیل دیگری بر این حقیقت است. زیرا هر دو یک مطلب را گفته بودند اما آنکه نام مرگ کسان خلیفه را بر زبان جاری کرده بود صد تازیانه نوش جان کرد، و کسی که مرگ آنها را در قالب «طول عمر خلیفه» ! ادا نمود صد دینار پاداش گرفت!
علماء علم اخلاق می فرمایند علت ترس انسان ازمرگ چند عامل است:
1 – بدلیل این که شناختی از حقیقت مرگ نداریم و حقیقت مرگ را نمی دانیم.
ماکروکی مرگ را نمی دانیم . هیچ اطلاعی ازمرگ ومسائل بعد ازمرگ نداریم .مرگ را نیستی ونابود شدن می دانیم . غالبا تصور میکنند مرگ یک امر عدمی و به معنای فنا است ولی این برداشت هرگز با آنچه در قرآن کریم آمده و دلائل عقلی به آن رهنمون میشود موافق نیست.
مرگ از نظر قرآن یک امری وجودی است، یک انتقال و عبور از جهانی به جهان دیگر است و لذا بسیاری از آیات قرآن از مرگ تعبیر به توفّی شده است که به معنی باز گرفتن و دریافت روح از تن بوسیله فرشتگان است.
در حالی که انسان با مرگ ازعالم دنیا به جهان آخرت منتقل می شود که آخرت ابتدایش عالم برزخ و انتهایش بعد از برپایی قیامت کبری بهشت یا دوزخ است.
ما متأسفانه مطالعه کم داریم یا اگر داریم می ترسیم درباره مرگ مطالعه کنیم عیب جوان ماهمین است که اگر ازش بپرسی توآلمان بهترین بازیکن کیه ؟ فوراً جواب می دهد : کیه ، سنش چقدره ، قدش چه قدره، شماره پیرهنش ، این ازدواج کرده و.... اما اگر ازش بپرسی وقتی رفتی داخل قبر چی میشه میگه نمی دانم ؟یا گاهی شنیده میشه :بابا از این حرفا نزن ، بذار خوش باشیم وزندگیمونو بکنیم !
راننده وقتی ببیند ماشین او درآستانه سقوط ونابودی است می ترسد ، افرادی که ایمان به معاد ندارند ومردن را نیست شدن می دانند باید ازمرگ بترسند چون مرگ درچشم آنان یک نوع سقوط ونابودی است .
چون کروکی مرگ را نمی دانیم می ترسیم
امام حسن عسکری(علیه السلام) می فرماید من و پدرم امام هادی(علیه السلام) هردو به عیادت یک شخص که داشت ازدنیا می رفت رفتیم.طرف داشت بی تابی می کرد گریه می کرد چشماش چپ و راست می شد .امام عسکری(علیه السلام) فرمود : چی شده ؟چرا بی تابی می کنی ؟
فرد گفت : آقا دارم می میرم . آقا فرمود : همه می میرند ، مگه توفقط می میری ؟! مرگ مال همه است. گفت : آقا الان که عزرائیل میاد سراغم . حضذرت فرمود : عزرائیل که ترس ندارد .
امام عسکری(علیه السلام) می فرماید : پدرم چند مثال برای این شخص مختصر بیان فرمودند :
1- فرمود اگر به شما بگویند این لباس کهنه ومندرس وکثیف رادربیار یک دست لباس شیک نو برات دوختم بپوش تو می ترسی ؟ مرد محتضر به امام هادی(علیه السلام) گفت : نه لباس نو پوشیدن که ترس ندارد امام هادی(علیه السلام) فرمود : مرگ هم همینه ، میگن لباس کهنه وکثیف جسمانی ات رادربیار .می خواهیم لباس دنیوی ات را دربیاوریم ولباس اخروی تنت کنیم این که ترس ندارد لباس نو به تن کردن ترس ندارد.
2 – اگر به شما بگویند این خانه دویست متری که توش زندگی می کنی کوچکه به دردت نمی خورد ، بیا کلید بهت بدم مدینه کنار قبر پیغمبر یک منزل دنج هزارمتری ساخته آماده ، تو بدت می آید ؟ گفت نه آقا .اگر بروی توی آن خانه وسیع میترسی ؟ گفت نه کی بدش می آید ازیک خانه دویست متری ببرندش توی یک خانه پنج هزارمتری ؟!
آقا فرمودند : حکم دنیا درمقابل آخرت مثل یک خانه دویست متری درمقابل یک خانه پنج هزاری متری است اگر رفتی آنجا بدت می آید گفت نه آقا.
امام هادی(علیه السلام) با این چند کلمه آرامش کرد و راحت جان داد .
پس یکی ازدلائل ترس ما مردم این است که کروکی آن طرف را نداریم.(1)
2 – دلیل دوم دلبستگی به دنیا
مـردى خـدمـت پـیـامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: "چرا من مرگ را دوست ندارم ؟ حضرت فرمو(الک مال) آیا مال و ثروت دارى؟ عرض کرد: بله .
فرمود: آیا آن را پیش فرستادهاى [و در کار خیر و براى آخرت صرف کردهاى]؟
عرض کرد: نه .
فرمود: به همین علت مرگ را دوست نمى دارى.(2)
همه راجمع کردی تودنیا حالا می خواهی بروی آخرت هیچی آنجانیست .
مثل اینکه شما بخواهی ازاینجا بروی کشور خارج حساب توآن کشور خارجی نداری حساب بازنکردی پول نفرستادی خب معلومه می ترسی . میگی بروم آنجا چه کنم ، دریک کشور غریب یک کشور اجنبی پول هم توحساب نیست ترس داره دیگه کسی از قیامت و مرگ نمی ترسد که پول و اموالی را در حساب آخرت ریخته باشد واندوخته ای داشته باشد .
به ابوذر گفتند : برای چی ماازمرگ می ترسیم ؟گفت : « لانکم امرتم دنیاکم وخربتکم آخرتکم ؛ وقتی دنیا آباد کردی وآخرت خراب کردی کدام آدم عاقل ازیک جای آباد می رود جایی که هیچی نفرستاده .» (3)
مثل همان رانده ای که باخون دل ماشینی تهیه کرده وعلاقه زیادی به آن دارد ومی ترسد که مبادا کسی وسیله اورا بگیرد وازتصورجدایی آن رنج می برد وخیال می کند بهتر ازاین ماشین چیز دیگری نیست.
اسلام میگه خونه خوب داشته باش ، ماشین خوب داشته باش ، فرش خوب داشته باش اما بت نشه . مثل آن آقایی نباش که ماشین بنزش دزدیند سکته زد مرد ، بعد هم که پیدا شد دیگه او در قبرستان خوابیده بود .
دنیا داشته باش اما دل به دنیا نبند.
3 – دلیل سوم کمی زاد و توشه
انسانی که می داند سفری ابدی درپیش دارد و برای آن توشه ای ذخیره نکرده است از فرارسیدن مرگ هراسان است و آرزو می کند مرگش دیرتر فرارسد تا بتواند توشه ای برای سرای آخرت فراهم کند .
گاهی ترس راننده بخاطر از دست دادن ماشینه و گاهی به دلیل ناآگاه بودن از جاده است و گاه چون جاده بسیار طولانی است و او سوخت کمی دارد می ترسد .
ایـن هـمـان اسـت کـه حـضرت على علیه السلام در یکى از سخنان حکمت آمیزش از آن، آه و ناله سر مىدهد و هشدار داده ، مىفرماید(4): (آه مِنْ قِلَّةِ الزّادِ وَ طُولِ الطَّریقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظیمِ الْمُورِدِ)
آه از کـمـى تـوشـه [ى راه آخرت] و طولانى بودن راه و دور بودن سفر و بزرگ بودن مقصد و محلّ ورود.
4 – دلیل چهارم گناه
گاه راننده ازکمبود سوخت اطمینان موتور و لاستیک ترس ندارد بله ترسش بخاطر این است که درگذشته تخلفاتی کرده و پا به فرار گذاشته و اکنون می ترسد در جلوی راهش پلیس باشد . ترس از گناهانی که انجام دادیم و فراموش کردیم .
امام باقر(علیه السلام) می فرماید : دل انسان وقتی متولد می شود مثل آینه صاف است ، وقتی گناه یک نطقه سیاهی ظاهر می شود اگر توبه کرد پاک می شود اگر ادامه یافت ، به جایی می رسد که کاملاً تاریک می شود وموفق به توبه نمی شود .
راه هاى زدودن ترس از مرگ
گـام نـخـسـت بـراى رهایى از وحشت مرگ، شناخت و درک درست از مرگ است که معناى آن گذشت. بـهـرهمـنـدى از این شناخت تا حدّى بسیار انسان هاى مؤمن را از ترس مرگ مىرهاند و براى در آغـوش گـرفـتن مرگ آماده مىکند. از این رو، امام محمد جواد علیه السلام پس از آن که از حقیقت مرگ پرده برمى دارد، مىفرماید:
پس، خود را براى آن آماده کنید.(5)
آنان که از مرگ مىترسند و براى رو به رو شدن با آن آماده نیستند، مرگ را نشناختهاند. کسى از امام محمدجواد علیه السلام پرسید: چرا برخى مرگ را ناخوش مى دارند؟
فرمود: زیـرا مـرگ را نـشـنـاخـتـهانـد. اگـر آن را مىشناختند و از اولیاى خداى عزّوجلّ مىبودند، بى گمان مرگ را دوست مىداشتند و مىدانستند که آخرت از دنیا برایشان بهتر است .
سپس، آن حضرت براى این که حقیقت را بیشتر آشکار کند، پرسید: "چـرا کـودک و دیـوانـه ، از خـوردن دارویـى کـه بدن را سالم مىکند و درد را از میان مىبرد، خوددارى مىکند؟"
مرد گفت: "زیـرا آنـان از فـایـده دارو نـا آگاهند." حضرت جواد علیه السلام فرمود: "سوگند به آن کسى که به حقّ، محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبرى برانگیخت ، کسى به درستى خود را براى مرگ آماده نـمىکند، مگر این که براى او از این دارو براى بیمار سودمندتر است . آگاه باش! اگر مردم مـىدانـسـتـند که مرگشان به چه نعمت هایى مىانجامد، آن را دوست مىداشتند؛ بسیار بیشتر از خردمندى که خوردن دارو را براى دفع بیماری ها و جلب سلامتى دوست مىدارد."(6)
عـامـل اسـاسـى بـراى نـهـراسـیـدن از مـرگ ، ایـمـان بـه مـبـداء و مـعـاد، عـمـل صـالح و تـقـرّب بـه خـداسـت و هـر قـدر ایـمـان و عـمـل شـایـسـتـه بـیـشـتـر شـود، تـرس از مـرگ کـمـتـر مـىگـردد، بـلکـه در اثـر ایـمـان و عمل صالح انسان به جایى مىرسد که نه تنها از مرگ نمىهراسد که مشتاق آن نیز مىشود؛ زیرا مرگ را وسیله رسیدن به محبوب و دار کرامت آخرت مىبیند.
از حضرت على علیه السلام سوأل شد: چرا شما مرگ را دوست دارید و گاهى مىفرمایید: اُنس من به مردن از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:«لمّا رأیتُهُ قد اِختارَلى دینَ ملائِکَتِه و رُسُلِه و اَنبیائِه عَلِمتُ أنّ الّذى أکرمَنى بهذا لیس یَنسانى فَأحبَبتُ لِقائَه» چون نمونه الطاف خدا را در دنیا دیدم، یقین پیدا کردم آن خدایى که در دنیا آنقدر به من لطف کرد و مرا در راه فرشتگان و پیامبرانش سوق داد، در روز قیامت هم مرا فراموش نخواهد کرد.
آرى، من از مقصد و نوع برخورد و پذیرایىهاى آن خداى بزرگ در آن روز حسّاس دلهرهاى ندارم.
مرگ مانند غروب خورشید است. وقتی که خورشید در اینجا غروب می کند در جایی دیگر نیز طلوع می کند و در واقع خورشی هیچ گاه غروب نمی کند. به همین ترتیب مرگ فقط یک توهم و مانند خواب است. آنچه در این دنیا مرگ تلقّی می شود در دنیای دیگر نیز تولد است، پس زندگی نهایتی ندارد .
پی نوشت ها :
1 - سایت کانون گفتگوی قرآنی
2 - میزان الحکمه ج4 ص2973
3 - میزان الحکمه ج9 ص254
4 - نهج البلاغه ص1119حکمت74
5 - معانی الاخبار ص289
6 - معانی الاخبار ص290
برگرفته از تبیان