حجاب همانند سرشیشه عطر است که بوى خوش و زیبایى و حلاوت و طراوت زنها را حفظ مى کند و با برداشتن حجاب ، آن زیبایى و حلاوت از بین مى رود. رمز زیبایى زنهاى مسلمان هم همین حجاب است .
حجاب همانند سرشیشه عطر است که بوى خوش و زیبایى و حلاوت و طراوت زنها را حفظ مى کند و با برداشتن حجاب ، آن زیبایى و حلاوت از بین مى رود. رمز زیبایى زنهاى مسلمان هم همین حجاب است .
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله ، منصور مرادلو در گفتوگو با ایسنا، گفت: با توجه به هجمههای سنگین دشمن و الگوهای جدیدی که روز به روز به بازار میدهند بر آن شدیم کاری انجام دهیم که ارزشهای دینی اجرا و ظاهر شود.
وی افزود: سند تحول
بنیادین تاکید بر تربیت افراد وفادار به نظام و متدین است و برای عملی کردن
آن از تعیین حجاب برتر از مدارس خاص شروع کردیم تا با کمک مدیر مدرسه، خود
دانشآموز و انجمن اولیا و مربیان به اهداف خود برسیم.
مرادلو
خاطرنشان کرد: با برگزاری برنامههای دینی، توجیهی و آموزشی و حضور مبلغان
در مدارس برای ترویج فرهنگ دینی در رسیدن به اهداف خود تلاش کردیم.
وی
با اشاره به رویکرد دولت در بازگشت به سمت گفتمانهای امام و انقلاب،
تصریح کرد: با برگزاری برنامههایی مانند حجاب برتر در مدارس سعی در ایجاد
آمادگی برای اجرای قوانین دینی با همکاری دانشآموزان را داریم.
امام علی(ع) فرمودند: همراه حضرت زهرا (س) به حضور
پیامبر(ص) رفتیم، دیدیم پیامبر به شدت گریه می کنند. عرض کردم: پدر و مادرم
به فدایت، چرا گریه می کنی؟ فرمودند: ای علی! در شب معراج زنانی را در عذاب های گوناگون دیدم، از این رو گریه می کنم. از جمله فرمودند:
1. زنی را دیدم که به مویش آویزان است و مغز سرش از شدّت گرما می جوشد.
2. و زنی را دیدم که به دو پایش آویزان شده است.
3. و زنی را دیدم که گوشت بدن خود را می خورد.
4. و زنی را دیدم که با قیچی ها گوشت بدن خود را بریده بریده می کرد.
5. و زنی را دیدم که صورت و بدنش می سوخت و او روده های خود را می خورد.
حضرت زهرا (س) عرض کردند: ای حبیب و نور چشمم! به من بگو عمل آن زن ها در دنیا چه بود که این گونه مجازات می شدند.
- زنی که به مویش آویزان شده بود و مغز سرش از گرما می جوشید، به خاطر آن بود که در دنیا موی سرش را از نامحرمان نمی پوشاند.
- زنی که به دوپایش آویزان بود، به خاطر آن بود که در دنیا بدون اجازه ی شوهرش از خانه بیرون رفت.
- زنی که گوشت بدنش را می خورد، به خاطر آن بود که در دنیا اندام خود را برای نامحرمان آرایش می کرد.
-
زنی که با قیچی ها گوشت بدنش را می برید، به خاطر آن بود که او در دنیا
خودفروشی می کرد و خود را برای کام جویی عیّاشان در معرض تماشای آن ها می
گذاشت.
- زنی که صورت و بدنش می سوخت و روده های خود را می خورد، به
خاطر آن بود که بین زن و مرد نامحرم رابطه ی نامشروع برقرار می نمود و در
این جهت دلاّلی می کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان
فرمودند: «وَیل لامرأۀٍ اَغضَبَت زوجَها و طوبی لامرأۀٍ رضی عنها زوجُها؛
وای بر زنی که شوهرش را خشمگین کند و خوشا به حال زنی که شوهرش از او خشنود
باشد». (1)
این فیلم با صحنههایی از حملات گروههای تندرو به یک داروخانه مربوط به پزشکی قبطی در مصر آغاز میشود. در این صحنه چند مسلمان با محاسن بلند با چوب و چماق به داروخانه این پزشک حمله میکنند و با حمله ناجوانمردانه به همسر وی، مغازهاش را ویران میکنند؛ اما پلیس مصر تنها نظاره گر این حادثه است.
فیلم پس از این بخش، به حیات پیامبر اعظم(ص) در صدر
اسلام منتقل میشود و با پخش صحنههای مبتذل (که از بیان آنها معذوریم)،
علاوه بر توهین به پیامبر اکرم(ص)، دین اسلام به عنوان "سرطان" و مسلمانان
را افرادی خشن، عقب مانده و طرفدار خونریزی نشان میدهد.
گذشته از
صحنههای سخیفی که ارزش بیان ندارد، یکی از شیطنتهای فیلم آن است که
مسلمانان را افرادی شکنجه گر معرفی کرده است و در صحنهای از فیلم یک زن
سالخورده به نحو عجیبی شکنجه میشود؛ در واقع، در این فیلم بسیاری از
جنایتهایی که نظامیان آمریکایی، اسرائیلی و غربی در سالهای اخیر در حق
مردم فلسطین، عراق و افغانستان انجام داده و در "گوانتانامو" و "ابوغریب"
مرتکب شدهاند را بیشرمانه به اسلام و مسلمانان نسبت میدهد.
"سردار شهید رحیم آنجفی"
خواهرم، حجابت را حفظ کن و به دشمنان اسلام و انسانیّت بفهمان که زن مسلمان ایرانی زنی است آزاده، با شخصیّت، باایمان و الهام گرفته از مکتب بانوی بزرگ اسلام زهرای اطهر(س) که هرگز اجازه نخواهد داد – همانند زنان به لجن کشیده- از او عروسکی کوکی بسازند و وسیلهای برای فروش بیشتر کالاهای تجارتی شود.
شهیدحمیدرضا قلیزاده
خواهرم،
حجاب نشانگر زیبایی روح و اندیشه توست. خواهرم، حجاب تضمینکنندة سلامت و
پارسایی جامعه است. جامعه رابه ویرانی مکش. خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به
بهشت استو آیا واقعاً بهشت نمیخواهی؟ خواهرم، حجاب مجوز ورود تو به بهشت
است. آیا واقعاً بهشت نمیخواهی؟
خواهرم، «غنچة نهفته در برگ را نچینند،از بیحجابی است اگر عمر گل کم است؛ نهفته باش و همیشه گل باش»
من که دیدم بدجوری عجله دارد گفتم :«اگر بگویم قول می دهی یک هفته استفاده کنی اگر جواب نداد دیگر استفاده نکنی»
بنده خدا خیلی هیجان زده شده بود گفت: «قول می دم قول می دم ... قول مردونه !»
گفتم : «اسم آن سلاح بی خطر و بسیار کار آمد چادر است! شما یک هفته استفاده
کنید ببینید اگر کسی مزاحم شما شد دیگر هیچ وقت به طرفش نروید!»
با تعجب مثل کسی که ناگهان همه انرژی او کاهش پیدا کرده باشد گفت: «چادر! اخه چادر ...»
گفتم : «دیگه اخه ندارد یک هفته هم هیچ اتفاقی نمی افتد»
با حالت نیمه ناامیدی تشکر کرد و رفت.
و من ماندم و فکر مشغول که ای بابا عجب کاری کردم نکند بنده خدا دیگر هیچ
وقت سراغ چادر نرود نکند از مشورت کردن با روحانی بیزار شود. حضرت وجدان من
را سرگرم این فکرها کرده بود که یادم افتاد به حرف امام خمینی عزیزکه
فرمودند: «ما مامور به وظیفه هستیم نه مامور به نتیجه !»
لذا با خدای خودم خیلی خودمانی گفتم : « خدایا من سعی کردم وظیفه ام را
انجام دهم انشالله مورد رضایت تو قرار گرفته باشد بقیه اش هم ،هر چه تو
صلاح بدانی... »
مدت حدود یکی دو ماه از جریان گذشت و من به کلی فراموش کرده بودم تا اینکه
روزی یک خانم محجبه به اتاق من آمد سلام کرد گفت : «حاج اقا می شناسی؟»
من هم هرچه فکر کردم به یاد نیاوردم برای همین گفتم : «بخشید شما را نمی شناسم»
گفت : «من همان دختری هستم که اسلحه به من دادی تا همراه خودم حمل کنم حالا
هم که می بینید مثل یک بچه ی خوب، سلاح چادر حمل می کنم هرچند هنوز درست و
حسابی چادری نشده ام! ولی مادرم خیلی دعاتون کرده چونکه هر روز بخاطر چادر
نپوشیدن من در خانه دعوا داشتیم .راستش حاج اقا خانواده ما مخصوصا مادرم
چادری هست و اهل مجالس مذهبی ولی من فرزند ناخلف شده بودم که حالا به قول
مادرم سر به راه شدم»
من هم که حیرت زده شده بودم گفتم : « خوب برایم تعریف کنیدچه شد که چادری بودن را ادامه دادی؟»
مکثی کرد شروع به گفتن جریان کرد: « راستش حاج آقا وقتی از اتاق شما رفتم
خیلی درباره حرفهای شما با تردید فکر کردم ولی تصمیم گرفتم امتحان کنم برای
همین چند روزی وقت برگشتن از دانشگاه بطوری که
همکلاسی ها متوجه نشوند
مخفیانه چادر می پوشیدم ولی از وقتی که چادر بر سر می کنم ساعت ۱۰ و یا ۱۱
شب هم که از دانشگاه بر می گردم نه پسری به من متلک می گوید نه ماشین مزاحم
بوق می زند اصلا کسی تصور نمی کند که من چادری اهل خلاف باشم راستش را
بخواهید بدانید هیچ وقت فکر نمی کردم دخترهای چادری این همه امنیت دارند! و
این همه خیالشان از بابت مزاحم های خیابانی راحت است. کم کم جریان چادری
پوشیدن من را بچه های کلاس متوجه شدند الان هم مدتها است که دائم با چادر
رفت و امد می کنم و از کسی هم خجالت نمی کشم البته فکر نکنید حالا دیگر
بسیجی شده ام ولی قصد ندارم اسلحه ایی که تازه کشفش کرده ام را به این
راحتی از دست بدهم. بعضی از دخترای کلاس متلک می گویند ولی بیچاره هاخبر
ندارند من چه گنجی یافته ام. البته جریان را برای یکی از بچه ها که نقل
کردم تمایل پیدا کرده برای فرار از دست مزاحم ها چادر بپوشد ولی خودش می
گوید خانواده اش اصلا اهل چادر و امثال چادرنیستند ولی فکر کنم تصمیم دارد
چادر بخرد»
وقتی از اتاق رفت تنها کاری که توانستم انجام بدهم سجده شکر بود.
به نقل از حاج آقا داوودی