سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

سلام آشنا

خداوندا! ما را از آنانی قرارده که درختهای اشتیاق در باغ‌های سینه‌هایشان ریشه دوانده و شعله‌های عشق تو آتش به دل‌هایشان زده و رایحه جمال تو پرنده افکارشان را اوج تازه بخشیده

آخرین نظرات
پیوندها

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

افسران -  ترنم صلوات

رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود: هر کس بگوید:صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ خداوند اجر 72 شهید را به او اعطا کرده و او را چنان از گناهان پاک می‌کند که گویا تازه از مادر متولد شده است
۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۴۸
آشنا
افسران - نذر 313 گل صلوات برای سلامتی گل سر سبد هستی حضرت مهدی  (عج) (جا نمونی)
هزار و صد و هفتاد و سه سال است که مهدی(عج) “امام” شده است،
و منتظر است که منتظرانش “به خود بیایند” تا او بیاید…

.: عید تاجگذاری زیباترین، عادلترین، مهربانترین و تنهاترین شاه عالم مبارک باد .
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۴۴
آشنا
افسران - دعای یه فرشته زمینی

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۴۳
آشنا
افسران - چه کسی برای ما در درجه اول اهمیت دارد؟
خداوند به با حجاب نظر می کند و مردم به بی حجاب؛ مسئله این است! . باید تکلیف خودمان را مشخص کنیم که رضایت چه کسی برای ما در درجه اول اهمیت دارد؟ خدا یا مردم.
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۵۰
آشنا

افسران - نان شبـــ....

گناه از نان شبـــ هم واجب تر است این روزها !
در عجبم از مردمانی که از نداری می نالند
اما بر بامِ خانه های محقرشان بساطِ گناه پهن است …
این روزها گناه از نان شبـــ هم واجب تــر است
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۴۷
آشنا


افسران - فرشته ی بیکار.....!!!!!

روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، 
دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک ها یی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوندی را برای بندگان می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته بیکار نشسته است. مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۴۶
آشنا
افسران -

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:

می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید

اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان

من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد

اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه

گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.

خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد

تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود

کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...

خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد

و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.

کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟

اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت:

فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.

کودک سرش را برگرداند و پرسید:

شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟

فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .

کودک با نگرانی ادامه داد:

اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

خداوند لبخند زد و گفت:

فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت

گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود

در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.

کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.

او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:

خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..

خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:

نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...

* مـادر*

صدا کنی
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۳۸
آشنا
دلت پاک است؟
دلت با خداست؟

بانو، کاش این باطن پاکی که می گویی، ظاهرش هم خدایی بود...
بانو، کاش می دانستی خدایی که دلت با اوست، حجاب را چقدر دوست می دارد...
و می دانم که می دانی خدا تو را چگونه بیشتر دوست دارد...

۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۴۷
آشنا


                                                        ودگر هیچ                                              
۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۱۴
آشنا