وهابیون چه می گویند وقتی گناهان کبیره ای که پسران شیخ زاید بر سرقبر پدرشان مرتکب شدند، را می بینند؟
از رافضه قرن بیست و یکم
وهابیون
از صدها سال پیش تا کنون، در قضیه بنای قبور بر سر شیعیان می کوبند، که
بنای روی قبر حرام است و… و مثل صفحه گرامافون هرازگاهی از شیوخ پلید
وهابی اتباع ابی تبارک و و دمشقیه و عرعور می شنویم.. اینها در واقع تابع
تابعین اصحاب قوم لوط هستند.. آنها که به بهانه عدم بنای بر قبور، قبور
ائمه علیهم السّلام را به امر پست فطرتان بنی سعود بن عدوّ العزیز تخریب
کردند و نزدیک بود قبر رسول خدا ص را هم منهدم کنند، اگر که ابراهیم
پاشای مصری و بعد از او ملک فاروق در برابر آنان موضع نمی گرفتند.. اولی
تهدید کرد مهلکه سعودی را ویران خواهد کرد و وقتی رژیم عدوّ العزیز پذیرفت
قبر پیامبر را تخریب نکند، شرط کرد که بنای قبر پیامبر (ص) به حساب مصر
باشد و از این رو، گنبد سبز کنونی بر روی قبر پیامبر ثمره این بناست. ولی
مجدّداً حکومت سعود بن عدو ّالعزیز خواست قبر و گنبد پیامبر (ص) را
تخریب کند. در این زمان، موضع ملک فاروق این شد که ارتش مصر را در آمادگی
کامل به ساحل دریای سرخ آورد و نجس های وهابی را مجبور کرد از تصمیم
شان برگردند. ولی تفکّر آنها در مورد شیعه پابرجا ماند. شیعه هیچ گریه
کنی ندارد و همچنان و با تأسف زیاد از تفکّر وهابی می نالند و اعتراضات
دائمی ایشان در مقابل وهابیه بسیار زیاد است یکی از آنها در قضیه بنای
قبور..
امروز قبر شیخ زاید آل نهیان که سازه ای از مرمر سفید از نوع
تاسیوس یونانی با تمام مظاهر تجمّل است، توجهم را به خود جلب کرد.
میهمانان رسمی دولت امارات معمولاً جهت ادای مراسم تجلیل در چارچوب پروتکل
دولت به آنجا می روند، یعنی زیارت قبر جزء پروتکل رسمی است، در تصور من و
انصافاً پسران شیخ زاید با این کارشان به پدر خود که به ملّت امارات
نیکی های فراوان کرده، نیکی کردند.. ولی به دور از کار نیک پسران شیخ
زاید، واکنش وهابیون در برابر این اعمال تکفیری که پسران شیخ زاید انجام
دادند، چیست؟؟
پسران شیخ زاید چندین گناه کبیره مرتکب شدند…
اولاً قبر را بیشتر از چهار انگشتی که ابن جبرین (مفتی اعظم وهابیت) اجازه داده، بالا بردند.
ثانیاً قبر را با مرمر اصل سنگ کردند.
ثالثاً: سنگ نوشته ای روی قبر قرار دادند و بر آن نوشتند.
رابعاً نه تنها بنای روی قبر را گچکاری کردند، بلکه با گرانقیمت ترین انواع سنگ مرمر یونانی تاسیوس بنا کردند.
خامساً:
زیارت او را واجب کرده اند!!.. در حالی که همه اینها در فتواهای ابن
جبرین معصیت و گناه کبیره محسوب می شود و مرتکب آن باید توبه کند وگرنه
گردن زده می شود؟!!!!
ببینیم آیا وهابیه آنچه را که قبلاً در مورد شیعیان گفتند، جرأت می کنند در مورد فرزندان شیخ زاید هم بگویند؟
یا
اینکه باید منتظر باشیم و ببینیم آیا انتحاری های وهابی می آیند و
خودشان را برای فتاوای هولناک ابن باز و ابن عثیمین و ابن جبرین و ابن
منیعیل و بقیه اتباع عرعور و دمشقیه منفجر کنند یا نه؟..
البته ما از آنها می خواهیم دهان باز کنند و کلمه ای بگویند؟ هان، اینها
تصاویر قبر شیخ زاید است.. برخی از آنها را می گذارم آیا کسی جوابی می
دهد؟
این قضیه مرا به یاد قصه ای انداخت که سال ۱۹۹۸ برایم پیش آمد، وقتی به
حجّ بیت الله الحرام مشرف شدم و با جناب شیخ جلال الدین صغیر در منطقه
معابده برخورد کردم. وی همراه با کاروان لبنانی به اسم الغدیر آمده بود.
در ساختمان محلّ اقامت جناب شیخ، تصاویر مراجع عظام بر روی درهای بعثه های
ویژه هر یکی از آنان نصب شده بود. در این اثناء یکی از اتباع وهابی با
حالتی خشمگین از ماشین پیاده شد و فریاد کشید: وش هاااذ یاااع… جناب شیخ
که لباسش شبیه علمای سنّی شام بود به او گفت: چی شده حاجی؟ مرد وهابی
گفت: شیخ! چرا گناه روافض را مرتکب شدی؟ و به تصاویر یکی از مراجع اشاره
کرد. شیخ جواب داد: منظورت این عکس است؟ مرد وهابی با خشم طوری که نفسش
بیرون نمی آمد، گفت: بله.. شیخ گفت: آنها فتوای حلیّت عکس دارند و هر
انسانی حقّ دارد بر اساس فتوایی عمل کند، چرا شما عمامه بسته اید؟ وهابی
جواب داد: یا شیخ خدا به داد تو و آنها برسد.. عکس را نصب می کنی و می
گویی آنها فتوا دارند؟!! شیخ جواب داد: الله المستعان. و چقدر شیخ مرا
غافلگیرکرد وقتی به او گفت: آیا تو اسکناس ۵۰۰ ریالی داری؟ وهابی گفت: می
خواهی چه کار کنی؟ شیخ گفت: می خواهم مطمئن شوم پول من اصل است یا
تقلبی؟ مرد وهابی از کیف سیاهش اسکناس ۵۰۰ ریالی درآورد. شیخ آن را گرفت و
گفت: بده ببینم. ناگهان شیخ فریاد زد: وش هاااااااذ … این را از دستت
بینداز.. مرد وهابی حیرت زده گفت: چه می گویی؟ شیخ گفت: روی اسکناس پانصد
ریالی که تو داری، عکس ملک عبد العزیز است.. چطور تو این عکس را در جیبت
حمل می کنی، در حالی که این کار حرام است؟ مرد وهابی مبهوت و حیران در
حالی که اسکناس را در جیبش می گذاشت، گفت: راست می گویند که شیعی ساحر
است و فرار را بر قرار ترجیح داد و من غرق در خنده شدم تا جایی که از حدّ
ادب تجاوز کردم. ولی دست خودم نبود. شیخ گفت: خدا احمق ها را بکشد.. کفر
دیگران را می بینند ولی وقتی نوبت خودشان می رسد، آن را کفر نمی دانند و
ناراحت نمی شوند